مجلهی خبری «صبح من»: وقتی نمازم تمام میشود همه وجودم پر میشود از حسرت. حسرتی که چرا هیچ نفهمیدم. هر بار با خودم عهد میبندم که نماز بعدی اینگونه نیست و باز هم تکرار مکررات.
نماز برای این است که فراموشمان نشود عابدی هم هست و در روزمرگی دنیا غرق نشویم. نماز برای یادگیری ادب است. ادب کنیم و به نماز بایستیم.
آخر نماز یعنی ایستادن برای صحبت با خدا. خداوندی که همه امور به امر اوست. همه خلایق ساخته اوست. اما من در نماز همه چیز در نظرم مجسم میشود جز خداوندی که باید یاد شود.
الله اکبر برای قامت یعنی هر چه هست کوچک هست و تنها بزرگی که بزرگتر ندارد خداست.
تک تک اذکار اذان یادآور این است که هر چی میخواهی در نماز است.
ای که با یاد تو دل آرام میگیرد، طعم لذت نماز با درک مقام والایت را بر ما بچشان.
ای برهان، علت نداشتن تمرکز بر روی اذکار نماز را در من نابود کن که خوشی صحبت با تو در دهانم مزه کند.
خداوندا یک بار نمازی به ما بچشان که هیچ چیز از آن لذت بخشتر نباشد.
ایستادن در مقابل خالق آن هم با اذکاری که از جانب عرش نازل شدهاند، و قبلهای که ستونهایش تا به عرش خدا ادامه دارد خیلی عظیم است نباید با بیمیلی و کسالت ادا شود.
خداوندا ما را در ربنای نماز حضرت ولیعصر مستجاب الدعوه قرار بده.
الها ما را دوست دار نماز قرار ده.
نماز را در نظرمان به گونهای قرار ده که گویا آخرین فرصت ایستادن ما برای نماز است.
دلنوشتههای پیشین:
- دلنوشته: آمدهام تا قدردان باشم
- دلبرا! در بیابان شک و خطا افتادهایم؛ زمان غافلهسالاریات کِی میرسد؟
- دلنوشته: خلوتی با معبود
- دلنوشته: ای خالق بلاشبیه مرا دریاب…
- اگر فرشته مرگ به سراغمان آمد، در آن لحظه به چه میاندیشیم؟
- چرا «لغزش» عادتم شده است؟
- دلنوشته: مسافر گمشده