«صبح من» با دلنوشتهها: آرام جان، ای دلیل هستی، ای غایت خلقت، ای تمام خیرات و ممکنات، ای معجزات، پس چه زمان از پس پرده غیبت رخ مینمایی؟
آرام نمیگیریم، دنیا هم بی تو مضطرب است. همه سردرگم شدهایم. هدف مشخص است مسیر مشخص است اما ما راه را گم کردهایم. راه بلدی هم نداریم.
در بیابان خطا افتادهایم. سردرگم، آواره، بیپناه، بیکس، تشنه، گرسنه. پس زمان غافله سالاری شما کِی میرسد؟
زمین، زمان، در هم پیچیده برای نبود شما. همه جا بحث از جنگ است، بحث از شیعه کشی است، بحث از خیانت و آدم کشی است. تو را به جان مادرت ما را از این غفلت در هم تنیده برهان. راه را نشانمان بده.
شک به جانمان افتاده. متغیر گشتهایم. باورهای غلط عادتمان شد. ایمانمان از کف برفت. تحمل این زمانه شبیه تحمل خاکستر بر کف دست شد تو را به جدت حسین تشنه لب به فریادمان برس.
سالهاست بر لبمان ذکر «العجل» داریم. این دل سیاه برکت ذکرمان را هم گرفته است.
در این ماه شریف و بزرگ توبه به درگاه معشوقمان میکنیم تا زنگار دل پاک شود. فرج شما را هم خواهانیم تا طعم غایی خلقت را بچشیم. تا ولایت عدل علی را با جان و دل درک کنیم.
صبر ایوب توان صبر هزارو اندی ساله را داشت؟
آسمان، زمین، دشت، دمن، هر چه که هست و نیست یکصدا شوید و منجی را صدا بزنید.
العجل بارالها العجل. سنگین است تحمل این دنیای پر از ظلم و جور، پر از دروغ و دغل، پر از نفرت و تهمت. خسته شدیم از این همه ناعدالتی.
در یک کلام ای محبوب، فراقت ما را کشت به دادمان برس.
دلنوشتههای پیشین:
- دلنوشته: خلوتی با معبود
- دلنوشته: ای خالق بلاشبیه مرا دریاب…
- اگر فرشته مرگ به سراغمان آمد، در آن لحظه به چه میاندیشیم؟
- چرا «لغزش» عادتم شده است؟