تاریخ : چهارشنبه, ۲۲ اسفند , ۱۴۰۳ Wednesday, 12 March , 2025
4

رمان کلبه عمو تام ـ قسمت چهاردهم

  • کد خبر : 69019
  • 16 دی 1403 - 13:00
رمان کلبه عمو تام ـ قسمت چهاردهم
عمه کلوئه آنقدر به هیجان آمده بود که مرتبا به جرج می‌گفت: «شما با این شوخی‌هایتان آخر مرا می‌کشید. چقدر بامزه هستید.» و مرتبا روی شانه‌های جرج جوان می‌زد... .

عمه کلوئه سرش را تکان می‌داد، معلوم بود که به حرف‌هایش کاملا اطمینان دارد.

جرج گفت: «ولی من یادم است که شما همیشه از جینی به عنوان یک آشپز ماهر تعریف می‌کردید.»

عمه کلوئه پاسخ داد: «خب البته من گفته‌ام و حالا هم تکرار می‌کنم. او آشپز خوبی است ولی صرفا به درد کارهای عادی خانه می‌خورد. او فقط می‌تواند غذاهای ساده‌ای مثل کلوچه‌ی ذرت را خوب درست کند ولی اگر مهمانی شام مفصلی در پیش باشد، او هرگز نخواهد توانست آنطور که باید و شاید، حق مطلب را ادا و مثل یک آشپز ماهر، عمل کند. مثلا پای میوه‌ی او با وجود زحمت فراوانی که برایش می‌کشد، هرگز لذیذ و قابل خوردن نیست.

آیا فکر می‌کنی شیرینی‌های میوه‌ای او، از تردی در دهان آب می‌شوند؟ خوب به یاد می‌آورم که در عروسی مری، جینی شیرینی‌هایی را که به مناسبت جشن عروسی درست کرده بود، به من نشان داد. خب، البته من و جینی با هم دوست هستیم و من در آن موقع چیزی به او نگفتم ولی باور کنید اگر آن شیرینی‌ها را من پخته بودم، از ناراحتی تا یک هفته خواب به چشمم نمی‌آمد.»

جرج گفت: «ولی جینی همیشه فکر می‌کند که دستپخت خوبی دارد.»

ـ «البته به نظر من، جینی تقصیری ندارد چرا که در خانواده‌ی لینکن هرچه که جینی بپزد، مورد توجه قرار می‌گیرد به این دلیل که آنها چیزی درباره‌ی آشپزی نمی‌دانند. آه جرج عزیز، شما حتی نیمی از امتیازات خانوادگی‌تان را هم نمی‌دانید.»

عمه کلوئه در حالی که آن می‌کشید و چشمانش غرق احساسات شده بود، درون صندلی راحتی خود فرو رفت.

جرج گفت: «عمه کلوئه، بی شک من تمام برتری‌های دستپخت شما را نسبت به جینی می‌دانم و این مطلب را همیشه به رخ تام لینکلن هم کشیده‌ام.»

عمه کلوئه در حالی که به شدت می‌خندید، در صندلی خود جابجا شد. او آنقدر از هوش و ذکاوت پسر اربابش خوشش آمده بود و از اینکه جینی، آشپز خانواده‌ی لینکلن را مسخره کرده بود، سر ذوق آمده بود که از شدت خنده، چشمانش از اشک پر شد.

عمه کلوئه آنقدر به هیجان آمده بود که مرتبا به جرج می‌گفت: «شما با این شوخی‌هایتان آخر مرا می‌کشید. چقدر بامزه هستید.» و مرتبا روی شانه‌های جرج جوان می‌زد.

عمه کلوئه اینقدر خندید و از جرج تعریف کرد که او واقعا فکر کرد که خیلی باهوش و نکته‌سنج است و باید مراقب باشد که مطالب به این شیرینی و خنده‌داری را تعریف نکند تا مبادا باعث مرگ کسی از فرط خنده شود!

عمه کلوئه: «آقای جرج! جدا شما این حرف‌ها را گفته‌اید؟ شما تام لینکلن را مسخره کرده‌اید؟ واقعا که چقدر شما شوخ و بامزه هستید. راستی که شما حتی مرغ پخته را هم به خنده وامیدارید.»

ـ «بله من به تام گفتم باید مقداری از پای میوه‌ای که عمه کلوئه درست می‌کند، بخوری تا بفهمی که واقعا چقدر عالیست.»

در اینجا قلب مهربان عمه کلوئه به خاطر تام و گذشته‌ی دردناک او به رحم آمد و به جرج گفت: «شما بهتر است یکی از همین روزها تام را برای صرف غذا به اینجا دعوت کنید. این موضوع، بزرگواری و شخصیت شما را نشان خواهد داد. ما نباید به خاطر امتیازاتی که نسبت به دیگران داریم، آنها را مورد تمسخر قرار داده و یا خود را به رخ آنها بکشیم زیرا تمام این امتیازات را خدا به ما داده است.»

جرج با حالت مغرورانه‌ای گفت: «بسیار خوب، کار خیلی جالبی است. من یکی از روزهای هفته‌ی آینده تام را به اینجا خواهم آورد و شما هم سعی کنید بهترین دستپخت خود را درست کنید. ما کاری خواهیم کرد که به اندازه‌ی چند روز غذا بخورد. این طور نیست؟»

ادامه دارد…

تایپ، تنظیم و تخلیص: مجله‌ی خبری «صبح من»

بخش پیشین:

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=69019
  • نویسنده : هریت بیچر استو
  • 52 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.