مجلهی خبری «صبح من»: «کلبه عمو تام» کتابی با موضوع ضد بردهداری به قلم «هریت بیچر استو»، نویسندهی آمریکایی است. این کتاب در سال ۱۸۵۲ منتشر شد و تأثیر زیادی بر جنگ داخلی آمریکا، موضوع آمریکاییهای آفریقاییتبار و بردهداری در آمریکا گذاشت. این کتاب پرفروشترین کتاب داستان در قرن نوزدهم بود. علت شهرت این رمان را محتوای انسانی، احساس برانگیز و داستانگویی موفق آن دانستهاند. از این پس، در بخش داستان یکشنبههای «صبح من»، این رمان قدیمی را با ترجمهی حشمتالله صمدی برای شما قرار خواهیم داد.
یک شب در کلبهی عمو تام
کلبهی عمو تام، اتاقک کوچکی بود که از تنهی درختان ساخته شده و در جوار خانه قرار داشت. بردگان سیاه، کلمهی «خانه» را فقط در مورد محل سکونت اربابشان به کار میبردند. در جلوی کلبه، باغچهی بسیار مرتب و تمیزی قرار داشت که تابستانها معطر از بوتههای توت فرنگی، تمشک و سایر میوههای متنوع و همچنین انواع سبزیجات بود.
تمام سطح جلوی کلبه، از گلهای رنگارنگ پوشیده شده بود به طوری که حتی تمامی ناموزونهای خانه نیز زیر این پوشش زیبا، تحتالشعاع قرار گرفته و زیباتر به نظر میرسید.
عمه کلوئه از این همه زیبایی که ساختهی دست خودش بود، لذت میبرد و به آن، افتخار میکرد.
در خانهی ارباب، شام سرو شده بود و عمه کلوئه که در حقیقت سرآشپز خانه و به مهارت در کار آشپزی شهره بود، کارش را تمام کرد و بقیهی امور کماهمیتتر را به کارگران زیر دست خود، محول کرد. او به کلبهی کوچکش آمده بود تا شام همسر پیرش را آماده کند. عمه کلوئه با چالاکی تمام، سرگرم سرخ کردن ماهی بود. بویی که فضای کلبه را فرا گرفته بود، مشام را نوازش میداد و نوید یک غذای لذیذ بود.
صورت گرد و چاق عمه کلوئه از سیاهی برق میزد. هرکس به چهرهی او نگاه میکرد، متوجه میشد که از زندگی خود، راضی است و از عنوان «ماهرترین آشپز»، به خود میبالد. این عنوان، واقعا بجا و در خور او بود. او حقیقتا در آن حوالی، رقیبی نداشت. او یک آشپز خلق شده بود با تمام وجودش، یک آشپز بود.
عمه کلوئه همیشه سرگرم سرخ کردن و پختن بوقلمون، مرغ و اردک بود به طوری که این حیوانات بخت برگشته، به محض دیدن او، خود را درون ماهیتابه میدیدند و به شدت از عمه کلوئه وحشت داشتند.
کسانی که در آشپزی، مهارت او را نداشتند، همواره مشتاق شیوههای منحصر به فرد او در پختن انواع شرینیها بودند. اما عمه کلوئه هیچ گاه رموز کار خود را فاش نمیکرد و همیشه به رقبایش که در تقلید شیوههای آشپزی او عاجز میماندند، میخندید.
هرگاه عدهای مهمان وارد خانه میشد و قرار بود، سفرهی رنگینی چیده شود، عمه کلوئه غرق شادی و غرور وصفناپدیری میشد؛ چمدانهای مهمانان که در بدو ورودشان جلوی خانه چیده میشد، برای او منظرهی جالبی داشت چراکه نوید این بود که یک بار دیگر میتواند هنر خود را در این زمینه، عرضه کند.
عمه کلوئه که سرگرم بررسی کلوچههایش بود را رها کرده و به تماشای کلبه میپردازیم.
در گوشهای از اتاق، تخت خوابی قرار داشت با روکش توری سفید و در کنار آن، فرش بزرگی که مخصوص عمه کلوئه بود. این گوشه از کلبه که در ضمن، اتاق پذیرایی نیز به شمار میرفت، احترام خاصی داشت و همواره از ورود بچههای شرور به این قسمت، جلوگیری میشد.
تخت خواب دیگری نیز در کلبه بود که چندان ارج و قربی نداشت و مشخص بود که همه از آن استفاده میکنند. درست بالای بخاری دیواری، چند عکس رنگی مربوط به کتب مقدس و همچنین تصویری از ژنرال واشنگتن دیده میشد. تصویر، آنچنان رنگآمیزی شده بود که اگر روزی ژنرال واشنگتن آن را میدید، سخت متعجب میشد.
در گوشهی دیگر، نیمکتی قرار داشت که روی آن دو بچهی مو وزوزی با چشمان سیاه و درخشان، نشسته و سرگرم نگاه کردن طفل شیرخواری بودند. کودک شیرخوار تلاش میکرد که بایستد و هر بار، تعادل خود را از دست میداد و میافتاد. هر بار که به زمین میخورد، بچهها با شادی و شعفی که لازمهی سن آنها بود، به کف زدن و خنده میپرداختند؛ گویی معجزهای رخ داده است.
کنار آتش، میز شکستهای قرار داشت که سفرهی روی آن و بشقاب و لیوانهایی که به طرز جالبی چیده شده بود، نشان میداد که ضیافتی در پیش است.
عمو تام که شایستهترین کارگر خانهی شلبی بود، در پشت این میز نشسته بود. او قهرمان داستان ماست؛ مردی بلندقامت، قوی بنیه، با سینههایی ستبر. از حالت چهرهاش مشخص بود که مردی سلیمالنفس و باتدبیر با قلبی پرعاطفه است. وقار و سنگینی خاصی در حرکاتش دیده میشد.
ادامه دارد…
تایپ، تنظیم و تخلیص: مجلهی خبری «صبح من»
بخش پیشین:
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman