مجلهی خبری «صبح من»: روزی بود، روزگاری بود. یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد. پیش از رفتن به بازار مالفروشها، آب و علف خوبی به گاوش داد تا سرحال و بانشاط بشود به نظر خریدارانش، جوان و سرحال بیاید. بعد از آن، تن و بدن گاوش را شست و … ادامه خواندن اندر حکایت «بُزخَری»
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.