عمو جان! من مدهوش شهد شهادتم!

مجله‌ی خبری «صبح من»: عمو می‌توانستم تعداد بیشتری از دشمنان را به درک واصل کنم، اما بستن بند کفشم نگذاشت. عمو جان! مَبین که ساق پا بر هم می‌فشارم. درد دارم، ولی شیرینی شهد شهادت، مرا مدهوش خود کرده است. عموی مهربانم! داشتم بند کفشم را می‌بستم که با ضربه سهمگینی با صورت به زمین … ادامه خواندن عمو جان! من مدهوش شهد شهادتم!