تاریخ : چهارشنبه, ۲۲ اسفند , ۱۴۰۳ Wednesday, 12 March , 2025
1

قصه‌های هزار و یک شب: علی و شمس‌النهار ـ ۳

  • کد خبر : 69450
  • 22 دی 1403 - 13:00
قصه‌های هزار و یک شب: علی و شمس‌النهار ـ ۳
«هزار و یک شب» داستان‌هایی شگفت‌انگیز و شیرین از روزگاران کهن است که توانسته در طول قرن‌ها، دوستداران زیادی پیدا کند. در ادامه، به بیان داستان‌های هزار و یک شب خواهیم پرداخت.

ابوالحسن: «پسرم، اگر رازت را با من نگویی، به که می‌خواهی بگویی؟! بگو تا ببینم چه شده است!»

علی سر به زیر انداخت و اندکی سرخ شد و گفت: «راستش را بخواهید، می‌خواهم ازدواج کنم!»

ـ «مبارک است! خوشحالم کردی! به راستی زمان ازدواجت هم فرا رسیده است! هر کاری از دستم بربیاید برایت انجام می‌دهم پس دیگر نگران نباش!»

ـ «اما سرورم، مشکلی وجود دارد!»

ـ «مشکل؟! هیچ مشکلی نیست! بگو آن دختر کیست تا ببینی چگونه او را به خانه‌ات می‌آورم!»

ـ «اگر چنین کنید، همه‌ی عمر مدیون شما خواهم بود! او شمس‌النهار، دختر وزیر است!»

ابوالحسن با تردید گفت: «شمس‌النهار، دختر وزیر؟!»

ـ «آری سرورم.»

ابوالحسن کمی اندیشید و گفت: «دیوانه شده‌ای فرزند؟! تو می‌خواهی دختر وزیر را به همسری خود درآوری؟ اگر وزیر بفهمد، هر دوی ما را بیچاره می‌کند!»

ـ «من در تصمیم خود قاطع هستم!»

ـ «ساکت باش و دیگر هم از این حرف‌ها مزن!»

ابوالحسن ناراحت و خشمگین، برخاست و رفت.

فردای آن روز، ابوالحسن طاهر به قصر رفته بود. از قضا، آن روز نجمه خاتون، خدمتکار شمس‌النهار را هم دید. نجمه خاتون جلو رفت و به ابوالحسن گفت: «پول پارچه کافی بود؟»

ـ «پارچه‌ها قابل بانو را نداشت!»

ـ «شاگرد مهربانی دارید. پول پارچه‌ها را نمی‌گرفت!»

ابوالحسن آرام گفت: «شاگردم دیوانه شده است!»

ـ «چیزی شده است؟»

ـ «سوگند بخورید که این راز را جایی نمی‌گویید! او عاشق شمس‌النهار شده است.»

نجمه خاتون، لب گاز گرفت و گفت: «عاشق شمس‌النهار؟! اگر انوشیروان یا شهاب‌الدین بفهمند، بدبخت می‌شویم!»

ـ «چطور؟»

ـ «آخر همه می‌دانند که شمس‌النهار به زودی همسر شهاب‌الدین و بانوی اول قصر می‌شود!»

ـ «یعنی شهاب‌الدین قصد ازدواج با او را دارد؟»

ـ «به طور رسمی چیزی گفته نشده است اما درباریان این طور فکر می‌کنند.»

ـ «وای بر من! شما را به خدا سوگند چیزی به کسی نگویید تا من این جوان نادان را ادب کنم.»

ابوالحسن از قصر خارج شد و شتابان به سوی دکان رفت.

ادامه دارد…

تایپ و تنظیم: مجله‌ی خبری «صبح من»

بخش پیشین:

کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman
«صبح من» در واتساپ:
http://B2n.ir/p37574

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=69450
  • نویسنده : احسان عظیمی
  • منبع : داستان هایی از ادبیات کهن
  • 57 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.