مجلهی خبری «صبح من»: در دوشنبههای «صبح من» همراه خواهیم شد با حکایت هایی شیرین از جوامعالحکایات؛ حکایاتی کوتاه پر از نکات و اشارات سرگرمکننده و اخلاقی. محمدبن عوفی با نوشتن این کتاب، نام خدا را در ادبیات کهن ایران، جاودانه کرد. این حکایات توسط ناصر کشاورز، به فارسی روان بازنویسی شده است.
در جنگ سومنات، سلطان محمود پیروز شد و همهی بتخانههای آن سرزمین را خراب کرد اما در یک بتخانه، بتی را دید که بدون آنکه بر پایه یا ستونی قرار داشته باشد، به طور معلق در میان زمین و هوا ایستاده است.
سلطان محمود با دیدن این بت، بسیار شگفتزده شد و با خود فکر کرد که این بتخانه از عجایب دنیاست و مردم این نواحی به همین علت، گمراه شدهاند.
سلطان، عدهای از دانشمندان را خبر کرد و از آنان خواست تا راز این بتخانه را پیدا کنند. آنان گفتند: «این راز سادهای است. طلسم دانشمندان هند است که چهار دیوار بتخانه را از سنگ مغناطیس ساختهاند و سقف آن هم از همان سنگ است. جنس این بت، از آهن است. چون نیروی مغناطیس وارد بر آهن، از هر چهار طرف، برابر است، بت در هوا معلق ایستاده و اگر پادشاه میخواهد که حقیقت ماجرا را بفهمد، دستور دهد تا یک دیوار بتخانه را خراب کنند.»
پس از آنکه دیوار را خراب کردند، راز بت معلق، آشکار شد.
تایپ و تنظیم: مجلهی خبری «صبح من»
بخش پیشین:
💠 کانال «صبح من» در بله 💠 کانال «صبح من» در ایتا 💠 کانال «صبح من» در واتساپ