«صبح من» با دلنوشتهها: آمد شب قدر تا که قدرش بدانیم. آمد شب توبه، ناله، تا که «العفو»گویان، پاک شویم از هر چه شر و بدی است. آمد شبی که با «خلصنا من النار» خود را از جهنم دور کنیم.
بگیر کتاب حق را به بالای سر تا به زیر آن پناه ببری. قسم بده یک به یک تا به حق کتاب و قسم و ذکر، عنایت خداوند منان به تو بیشتر شود.
توبه کن توبه بیتکرار. توبه نشکن قدر امشب را باید بدانی.
«بک یا الله» خداوندا به خودت قسم که هادی من تنها تویی و از هر چه شر و بدی است به تو پناه میبرم. مرا ببخش.
«بمحمد» به خاتم انبیا، به رسول و محبوبت، از این بنده خطاکار درگذر.
«بعلی» به حیدر کرار که عالم فدای او، ما را بیامرز.
«بفاطمه» به دخت نبی، آن خلقت یگانه که هر چه خیر و برکت است در اون و ذریهاش جمع شده است، ما را از جهنم در امان نگه دار.
سوگند بخور تا به آخرین سوگند. حالا سبک میشوی. دست نوازش حق را حس میکنی.
آنقدر در درونت شعف موج میزند که دوست داری بدون علت بخندی و مهربانی را به اطرافیانت هدیه بدهی.
تنها با چند ساعت نجوا و ذکر و دعا کاملا شارژ میشوی. چرا ما خودمان را از ذکر محروم میکنیم؟ ذکری که به این سرعت قادر است سینه تنگ ما را باز کند چرا به آن توجه نمیشود؟
ای خدای غفار، من خطا کردم، آمدهام امشب بگویم توبه کردم تو را به مقدساتت سوگند، مرا ببخش و بیامرز.
دلنوشتههای پیشین:
- دلنوشته: تا خدا هست، نشود پریشان دل من
- دلنوشته: خطاها بسان زنجیر بند بند جسم مرا به زمین چسباندهاند
- دلنوشته: ای مِهر تمام در روزگار غربت…
- دلنوشته: در مسیر بندگی
- دلنوشته: خسته از توجیههای بیپایه
- دلنوشته: طعم لذت نماز