مجلهی خبری «صبح من»: وقتی دنیای شما از هم پاشید، زندگی را دوباره کنار هم قرار دهید. «ریچل هالیس» در پیشگفتار کتاب «هنوز آینده را ندیدم» مینویسد: «تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم چون تاکنون چندین بار از بحرانها و اندوه، جان سالم به در بردهام و باور دارم آنچه میدانم، بسیار مهم است و باید با دیگران به اشتراک بگذارم. او این کتاب را برای کسانی نوشته است که شکست خورده و ناامید شدهاند. ریچل در این بخش در ادامهی معرفی بحران هویتی، به این موضوع خواهد پرداخت که چگونه با هویتی که دیگران برای شما تعریف کردهاند، روبرو شوید.
آخرین بحران هویت مربوط به زمانی است که فرد دیگری، هویت شما را تعیین کرده و شما هرگز آن را نپذیرفتهاید. به عنوان یک مثال ورزشی، فرض کنید شما بسکتبالیست شدید، چون رویای پدرتان همین بوده است. شما هرگز فرصت فکر کردن به کارهای دیگر را نداشتید چون دیدگاههای وی بر شما غالب بودند. از آنجا که او فردی مهم در زندگی شما بوده است، رها شدن از این وضعیت برایتان امکانپذیر نیست.
برای توضیح بیشتر این وضعیت، اجازه بدهید دربارهی هویت خودم بگویم تا دست کم بتواند تا حدودی برای شما کارساز باشد یا شاید هم نباشد! اما برای گروهی از مخاطبان، مفید است. هویتی که دارم، هویتی نیست که من برای خودم انتخاب کرده باشم و البته و مدتها از این هویت بیخبر بودم. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، تقریبا دو سال! چرا من باید زمانبندی این ناهنجاری را بدانم؟ چون دقیقا شش ماه پس از انتشار اولین کتاب غیرداستانی من، شروع شد و چون همین کتاب، نظر بسیاری از مردم را به سمت من جلب کرد.
البته توجه یا آشنایی افراد با من تأثیر چندانی بر روی هویت شخصی من نداشت بلکه آنها تحت تأثیر هویتی قرار گرفته بودند که پس از خواندن کتاب، از من در ذهن خود ساخته بودند. در آن زمان، یک رسانه اجتماعی کوچک داشتم بنابراین گاهی اوقات با درخواست سلفی گرفتن دیگران روبرو شده بودم و به این مسأله عادت داشتم اما پس از انتشار کتاب و در مدت بسیار کوتاه، ملاقاتهایم با غریبهها بیشتر و بیشتر شد.
مردم در مراکز عمومی به من مراجعه میکردند و از تعریف داستانهایشان به گریه میافتادند؛ آسیب روحی یا جسمی فرزند، نامزدشان که آنها را به خاطر زن دیگری رها کرده و رفته بود، غم و ماتم آنها را رها نمیکرد و این وضعیت تکاندهنده را برای اولین بار هنگام امضا کردن کتابم تجربه کردم اما پس ار تکرارهای متوالی، برای مثال در فرودگاههای چندین شهر گوناگون، این وضعیت مرا به شدت عصبی کرده بود.
یک بار در فروشگاه محلی، خانمی بدون سلام و احوالپرسی شروع به گریه کرد تا داستان آزاری که در نوجوانی دیده بود، برایم تعریف کند. فرزند شش سالهی من با ترس و وحشت دستم را گرفته بود و با نگاهی پرسشگر به من خیره شده بود! این ماجراها باعث شدند یک بار دیگر حملات اضطرابی را تجربه کنم که سالها پیش قطع شده بودند. از اینکه تا این حد انگشتنما شده بودم، راضی نبودم.
از سوی دیگر، چون تقریبا همهی تعاملات همراه با احساسات و آسیبها بودند، قادر به مدیریت آنها نبودم. البته میدانستم چرا مردم داستانهایشان را با من در میان میگذارند. چون من حقایق سخت زندگی خود را با آنها در میان گذاشته بودم، طبیعی بود که آنها نیز بخواهند همین کار را در پیش بگیرند.
برخی از مسائلی که با من در میان میگذاشتند را قبلا به هیچ کس نگفته بودند. از همان زمان تاکنون تحت تأثیر اعتماد مردم نسبت به خودم قرار گرفتهام چون آنها داستانهایشان را با من در میان گذاشتند اما بدیهی است که وقتی در بخش لوازمالتحریر فروشگاه مشغول خریدن لوازم مدرسهی فرزندانم هستم، آمادگی کافی برای مدیریت این نوع برخوردها را ندارم.
هرگز نمیدانستم چه زمانی ممکن است یک نفر به طور ناگهانی، جلوی من سبز شود! همچنین هرگز نمیدانستم که وقتی شروع به گریه میکنند چه باید بگویم تا آرام شوند. همیشه بر این باور بودهام که هرچه بیشتر بدهید، انتظارات را بالاتر میبرید! به تدریج به این باور هم رسیدم که این جنبهی جدید از زندگی من، بخشی از برنامهریزی خداوند است.
پس از مدتی مبتلا به ترس بیمارگونه از حضور در مکانهای شلوغ شدم. گویی منزوی شده و مایل نبودم خانه را ترک کنم. تنها مکان امن برای من، خانه بود. ناگهان آدرس خانهی من به نوعی از اینترنت سر درآورد. به هر حال نامهها و هدایای بسیاری به آدرس ما ارسال شد. به تدریج غریبهها در مسیر ورزش صبحگاهی سر راه من قرار گرفتند تا مشاوره بگیرند. آنها حتی نامههایشان را در داخل صندوق پستی خانه میانداختند…
صادقانه بگویم، این وضعیت برایم وحشتناک بود.
ادامه دارد…
تایپ، تنظیم و تخلیص: مجلهی خبری «صبح من»
بخشهای پیشین:
- برای تأیید دیگران، خود را نابود نکنید
- اگر دچار بحران هویت شُدید، هرگز دست از رویاهایتان برندارید
- هیچ کس نمیتواند هویت شما را پس بگیرد
- چگونه خود جدیدم را شناسایی کنم؟
- برای رهایی از مشکل، خود را به رینگ مبارزه دعوت کنید