«صبح من» با مسائل مذهبی: چرا در برخی احادیث ائمه اطهار (علیهمالسلام) میخوانیم: فقر خوب است و در بعضی می خوانیم فقر بد است؟
به گزارش مجله خبری «صبح من»، مثلا در روایتی داریم که فقر افتخار من است. در روایت دیگری داریم که اگر فقر وارد خانهای شود، از در دیگر کفر وارد میشود؛ یا در روایت دیگری داریم فقیر در قیامت مقرب درگاه حق است.
این احادیث فوق چگونه قابل جمع هستند؟ چگونه تعارض آنها را برطرف میشود. آیا انسان میتواند هم فقیر باشد، هم دیندار؟ هم فقیر باشد هم بی دین؟
آیا این حدیث از فرمایشات گهربار امام علی (ع) است؟ از دری که فقر وارد شود از در دیگر ایمان بیرون می رود.
در این مطلب به سوالات فوق پاسخ خواهیم داد و در همین مقدمه پاسخ این سوال را خواهیم داد که روایتی به این مضمون “از دری که فقر وارد شود، از در دیگر ایمان خارج می شود” وجود ندارد و ظاهر این ضرب المثلی باشد که با توجه به وجود روایات در مذمت فقر مشهور شده است.
واژه «فقر»
اینکه فقر در اصل به معنی شکستگی است و در اثر بار مصیبت ظهور این مشکل در انسان به شکل اظهار حاجت پدید میآید اتفاق نظر وجود دارد.
علیاکبر قریشی در قاموس مینویسد: فقر: حاجت است و فقیر: حاجتمند. احتیاج را از این جهت فقر گفتهاند که به منزلۀ شکسته شدن فقار ظهر (ستون فقرات) است.
سفارش اسلام به داشتن اموال
در اسلام “مال” به خودی خود یک وسیله برای آباد کردن دنیا و آخرت است و ارزشمند و خیر است.
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقین (۱)
بر شما نوشته شده: «هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی [مالی] از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقّی است بر پرهیزکاران!»
فقر حقیقی چیست؟
اما فقر یا فقر به خدا است که خصیصه همه موجودات و انسان ها است. زیرا هیچ موجودی از خود چیزی ندارد و هر چه دارد از خداست و فقیر محض به درگاه خدا می باشد:
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (۲( ای مردم، همه شما به خدا نیازمندید. اوست بینیاز و ستودنی.
درک و باور این فقر خود از ارزشمند ترین چیزها است و انسانی که خود را فقیر درگاه خدا بداند، از غیر خدا احساس بی نیازی می کند.
این از ارزشمندترین چیزها و از بالاترین درجات ایمان و بندگی است و سزاوار است که به چنین فقری افتخار شود. پیامبر اسلام این فقر را در بالاترین درجه اش درک میکرد و به آن افتخار مینمود: الفقر فخری(۱) فقر افتخار من است.
اما فقر مادی گرچه به خودی خود خوب نیست، اما برای افراد با ایمان که به غنای روحی و نفسی رسیدهاند، مشکل نیست و آن را یک ابتلا میدانند که باید بر آن صبر کنند و از آن، نردبان تکامل بسازند.
فقر برای افراد سست ایمان خیلی بد و خطرناک است
همین فقر برای افراد سست ایمان خیلی بد و خطرناک است و ممکن است سبب هلاکت آنان شود. این که در روایات هم فقر به عنوان همسایه دیوار به دیوار کفر و … معرفی شده، ناظر به این مورد است. رسول خدا فرمود:
کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً (۴) روایات در مذمت فقر مادی فراوان است و طبیعی است که یکی از زمینه های فساد، ظلم، گناه و ناامنی فقر مادی افراد جامعه است.
البته ثروت هم چون به انسان احساس توانمندی می دهد، او را به طغیان می کشاند و هم چنان که فقر زمینه گناه و فساد و نامنی اجتماعی است، ثروت هم زمینه ظغیان و گناه و عیاشی و فساد است:
کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی (۵) حقا که آدمی نافرمانی میکند، هر گاه که خویشتن را بینیاز بیند.
پس هم فقر انسان ضعیف الایمان را به کفر، گناه و ظلم سوق می دهد و هم ثروتمندی و از این رو بود که پیامبر به امتش تعلیم می داد که از خداوند “کفاف” بخواهند تا هم از مضرات فقر در امان باشند و هم به پیامد های بد ثروتمندی مبتلا نشوند:
اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْکَفَافَ وَ ارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْمَالَ وَ الْوَلَدَ (۶)
اما اگر فرد به درجات بالای ایمان برسد، هم از فقر برای رسیدن به کمال، مرکب میسازد و هم از غنا و توانگری. اگر فقر به او رو آورد، با تحمل و تعفف با آن مواجه میشود و آن را تقدیر و ابتلای خداوند می شمارد. اگر با غنا و ثروت مواجه شود، آن را برای خدمت به خلایق برای رضای خدا به کار می گیرد و با آن رضای خدا را تحصیل می نماید.
آثار زیانبار فقر و تهى دستی در روایات
امام علی (ع) در نهج البلاغه به آثار زیانبار فقر و تهى دستی اشاره کرده مىفرماید: (فقر مرگ بزرگتر است)؛ (اَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَکْبَرُ) (۷)
در مورد نکوهش فقر در همین کلمات قصار تعبیرات متعددى دیده مىشود. از جمله در حکمت دیگری آمده است: «وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِینَ عَنْ حُجَّتِهِ»؛ (فقر، انسانِ هوشمند را از بیان دلیل و حجت خود گنگ مى سازد) (۸)
و در حکمت دیگری آمده است: «وَ الْفَقْرُ فِى الْوَطَنِ غُرْبَهٌ»؛ (فقیر حتى در وطنش غریب است)(۹) و در حکمت دیگری مى خوانیم:
«فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَهٌ لِلدّینِ! مَدْهَشَهٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَهٌ لِلْمَقْتِ»؛ (فقر سبب نقصان دین و مشوش شدن عقل و جلب کینه مى گردد)(۱۰)
همچنین آمده است: «إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ»؛ (هرگاه اغنیا از کمک به دیگران بُخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنیایشان مى فروشند). (۱۱)
از مجموع این کلمات حکیمانه با سایر روایاتى که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام) به ما رسیده به خوبى استفاده مى شود که اسلام براى مسئله فقرزدایى اهمیت بسیاری قائل است.
در کتاب شریف «کافى» حدیث معروفی از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که میفرماید: «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»(۱۲)؛ (نزدیک است که فقر، انسان را به مرحله کفر برساند).
فقر زمینه انواع انحرافات عقیدتى و اخلاقى را به ویژه در وجود افراد کم ظرفیت فراهم مى سازد. بسیار دیده شده است که افراد فقیر کلمات کفرآمیز بر زبان جارى مى کنند.
هنگامى که زن و فرزند خود را گرسنه مىبینند دست به هر کارى مىزنند، قوانین اجتماعى را مى شکنند، آداب و اخلاق انسانى را به فراموشى مى سپارند. براى رفع فقر خود هر کارى را مجاز مى شمارند و اگر شخص فقیر کم ظرفیت واقعاً کافر نشود، به مرز کفر نزدیک مى گردد و حداقل رضایت به قضاى الهى را از دست مى دهد.
این احتمال نیز مى رود که مراد از کفر در روایت، کفر عملى باشد که همان آلوده شدن به انواع معصیت هاست.
فقر مرگ بزرگ
تعبیر به «اَلْمَوْتُ الاَکْبَرُ»؛ (مرگ بزرگ تر) اشاره به این است که انسان به هنگام مرگ حداقل از مشکلات این جهان آسوده مىشود در حالى که فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم مى کند گویى پیوسته در حال جان دادن است.
بنابراین همان گونه که ما به هنگام بیمارى و تهدید به مرگِ جسمانى به دنبال طبیب و درمان به هر سو مى رویم، به هنگامى که فقر دامان فرد یا جامعه را مى گیرد نیز باید براى نجات از آن تلاش و کوشش کنیم.(۱۳)
انواع فقر
فقر در چهار معنا به کار میرود:.
- فقر ذاتی؛
- فقر مالی؛
- فقر نفس؛
- فقر و نیازمندی به خدا.
فقر ذاتی
این معنا شامل تمام انسانها، بلکه تمام موجودات میشود. یعنی حاجت از یک سو حاجت ذاتى است؛
این شامل حال همه است، از سوی دیگر، به معنى نادارى و بىچیزى است مثل «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیأْکلْ بِالْمَعْرُوفِ» (۱۴)، «فَکلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ» (۱۵).
قرآن کریم میفرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ اِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ (۱۶) ای مردم همه شما به خدا محتاجید و خداوند بینیاز و شایسته حمد و ستایش است
انسان به گونهای آفریده شده است که سراسر وجودش نیاز است، نیاز به غذا، آب، هوا، خواب و … از بدیهیات است و اینگونه نیازمندیها در سایر موجودات نیز مشاهده میشود.
خدای متعال برای تامین نیازهای موجودات نعمتهای گوناگونی آفریده است که بدون آنها، حیات انسان و موجودات ممکن نیست. نیازى ضرورى و لازم که در انسانها تا وقتى که در دنیا هستند عمومیت دارد.
مثلاً خداوند در آیۀ ۷ انبیاء میفرماید: «وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یأْکلُونَ الطَّعامَ»، و ما پیامبران را بدون جسم و بدن مادى قرار ندادهایم که به غذا و طعام محتاج نباشند و در دنیا همیشه زنده بمانند.
فقر مالی
فقر مالی به معنای تهیدستی است. عموم مردم با شنیدن حکم فقر معمولاً این معنا در ذهنشان تداعی میشود؛ در صورتی که در قرآن و احادیث فقر در معانی مختلف استعمال شده است.
الف: سخن خداوند منان
قرآن کریم نیز به معنای یادشده اشاره دارد: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ …؛(۱۷) صدقات در حقیقت از آنِ نیازمندان و مستمندان است.فقرى که از عدم کسب و کار ناشى میشود، مثلاً آیۀ «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا»(۱۸)،
ب: درمان فقر
فقر به معنای گرسنگی و تهیدستی مورد نکوهش واقع شده و در حکومت اسلامی یک بیماری به شمار میرود که باید آن را درمان کرد. به همین منظور در آیات و روایات فراوانی نسبت به صدقه، پرداخت زکات و توجه به فقرا توصیه شده است.
فقر به معنای گرسنگی و تهیدستی نکوهش شده و در حکومت اسلامی یک بیماری به شمار میرود که باید آن را درمان کرد؛ زیرا یک ملت فقیر، گرسنه و محتاج به بیگانه، هرگز استقلال، عظمت و سربلندی نخواهد یافت.
ناداری در برخی موارد ممکن است به اعمال کفرآمیز نیز منجر شود. بنابراین احادیثی که رابطه تنگاتنگی میان فقر و کفر قائل شده است، ناظر به این معناست.
اگرچه در اسلام فقر نکوهش شده است و توصیه دین این است که انسان در جهت تأمین معاش تلاش کند، ولی فقر لزوماً منجر به کفر و بیدینی نخواهد شد.
از طرفی فقر مالی ممکن است آزمایشی برای افراد متدین باشد و چه بسیارند فقیران آبرومند و دینداری که به صورت گمنام زندگی میکنند.
آنچه اهمیت دارد این است که انسان در حالت فقر و غنی (گرسنگی و سیری) همواره ایمان خود را حفظ کند و همواره مطیع خدای متعال باشد، در چنین شرایطی میتواند مقرب درگاه خدا باشد.
فقر نفس
فقر نفس که عبارت از آزمندی و سیریناپذیری است. فقر نفسانى و روحى، که همان آزمندى است و مقصود سخن پیامبر است که فرمود: «کَادَ الْفَقْرُ یَکُونُ کُفْراً» :
یعنى آزمند و حریص و زیاده طلب، پیوسته، کارش به کفر و بىایمانى مىانجامد و به گفته راغب منظور فقر مادى نیست. زیرا مؤمنان واقعى در طول تاریخ کسانى بودند که آزمندى، طمعورزى و افزونطلبى را در روح و جان خویش همانند ابوذرها و اصحاب صفه کشتهاند. در عین تنگدستى در اوج خداپرستى زندگى کردهاند، افسوس که تا این زمان دیگر مفسران و صاحب نظران،.
حدیث پیامبر (ص) را بیشتر به فقر مادى و اقتصادى توجیه کردهاند و حال اینکه با مصادیق قرآنى و تاریخى چیزى که به کفر مىانجامد زراندوزى، دنیاپرستى و فقر نفسانى و روحى است که آلودگى نفس و جان را به همراه دارد،.
همچنان که خداوند فرمود: «کلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (۱۹) و همیشه فرعونها، قارونها و قابیلها کارشان به کفر انجامیده نه یاران صفه و چوپانان و پابرهنگانى که با تبرى و عصایی بدون داشتن زر و سیم، کاخ کفرپیشگان را از بن برکندهاند.
الف – حدیثی از امام علی
امام علی (علیهالسلام) در حدیثی فقر نفس را بدترین فقر دانسته است.(۲۰)
ب – حدیثی از امام حسن
امام حسن (علیهالسلام) در پاسخ به این سؤال که فقر چیست، فرمود: آزمندی نفس به هر چیزی. (۲۱)
ج – احادیث دیگر
در احادیثی چون: «نزدیک است فقر به کفر انجامد»، (۲۲)
و احادیث مشابه آن، همین معنا اراده شده است و در برابر آن، حدیث «توانگری، استغنای نفس است» (۲۳)
قرار دارد و مراد از توانگری نفس در مقابل فقر نفس، قناعت میباشد؛ زیرا کسی که قناعت نداشته و به آزمندی مبتلا باشد، مال و ثروت او را توانگر و بینیاز نخواهد ساخت.
فقر و نیازمندی به خدا
درباره فقر و نیازمندی به خدا، احادیثی بیان میشود: فقر و نیاز به سوى خداست که در سخن پیامبر (ص) اشاره شده: «اللّهمّ اغننى بالافتقار الیک و لا تفقرنى بالاستغناء عنک».
الهى مرا با نیازمندى به سوى خودت غنى گردان و نیازم را سرشار و نیز مرا در بىنیازى از خودت فقیر مگردان که خود را از تو بىنیاز بدانم.
الف – حدیثی از رسول خدا
حدیثی که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است: «بار خدایا! با نیازمندی به خودت مرا بینیاز گردان و با بینیازی از خودت مرا نیازمند مگردان» اشاره به همین معنا دارد.
ب – حدیثی دیگر از پیامبر
در حدیث دیگری از پیامبر نقل شده است که فرمود: «فقر افتخار من است» همین معنا مورد نظر میباشد؛ زیرا احساس نیاز به خدای متعال و توجه به این نکته که انسان در سراسر وجودش محتاج به خدای متعال است، موجب تقرب به سوی خدای متعال و زمینهساز کمال انسانیت خواهد بود. (۲۴) (۲۵)
در نتیجه فقر ممدوح در روایات میتواند ناظر به معنای اول و چهارم و فقر مذموم ناظر به معنای دوم و سوم باشد.
فقر و دیندار بودن به طور همزمان امکان دارد؟
اما در پاسخ به این سؤال که آیا انسان میتواند هم فقیر باشد و هم دیندار؟ باید گفت اگرچه در اسلام فقر نکوهش شده است و توصیه دین این است که انسان در جهت تأمین معاش تلاش کند، ولی فقر لزوماً منجر به کفر و بیدینی نخواهد شد.
فقر مالی ممکن است آزمایشی برای افراد متدین باشد و چه بسیارند فقیران آبرومند و دینداری که به صورت گمنام زندگی میکنند.
قرآن کریم میفرماید: «(انفاق شما مخصوصاً باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا فرو ماندهاند و نمیتوانند در زمین مسافرت کنند و از شدت خویشتنداری، افراد بیاطلاع، آنها را غنی میپندارند».
آنچه اهمیت دارد این است که انسان در حالت فقر و غنی (گرسنگی و سیری) همواره ایمان خود را حفظ کند و همواره مطیع خدای متعال باشد، در چنین شرایطی میتواند مقرب درگاه خدا باشد.
اثرات فقر بر دین مردمان بر اساس روایات ائمه (ع)
امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) روایت می کند که به دستور ایشان فریاد زدند: «الصلاه» (تا همه گرد آیند)، و خود به مهاجران و انصار فرمان داد که سلاح برگیرند. پس مردمان جمع شدند. پیامبر اکرم(ص) بر منبر بالا رفت و خبر نزدیک شدن مرگ خویش را به ایشان داد و فرمود: خدا را به یاد هر حاکم اسلامی پس از خود می آورم درباره عمل به وظایفش; از جمله اینکه مردمان را فقیر نکند که در نتیجه، کافرشان خواهد کرد
به فرموده پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله: فقر به آن نزدیک است که به کفر انجامد. (۲۶)
همچنین آن حضرت می فرماید: «پناه می برم به خدا از کفر و بدهکاری» گفتند: ای رسول خدا! آیا قرض را با کفر برابر می دانی؟ فرمود: «آری.» (۲۷)
امام علی(علیه السلام) نیز می فرماید: «فقر در کنار کفر است.» (۲۸)
در اینجا ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چگونه ممکن است فقر به کفر بینجامد در حالی که مشاهدات عینی چیز دیگری را نشان می دهد؟
در برخی متون دینی قید مهمی به این احادیث اضافه شده است:
لولا رحمه ربی علی فقراء امتی، کادالفقر ان یکون کفراً (29)اگر رحمت خدا شامل حال فقرای امتم نمی شد، نزدیک بود که فقر به کفر بینجامد.
این قید نشان دهنده آن است که اگر لطف خداوند شامل حال افراد فقیر نشود، فقر باورهای آنان را تحت تأثیر قرار می دهد.
اما چون رحمت خداوند بی پایان است و رحمت الهی شامل تمام کسانی می شود که قابلیت دریافت آن را داشته باشند، در نتیجه، این قید موارد بسیاری را از تحت قاعده کلی خارج می کند. یعنی بسیاری از فقرا به خاطر فقر کافر نمی گردند و خداوند آنان را از گرفتار شدن در تاریک خانه کفر نجات می دهد.
با وجود این قید، اصل این هشدار که فقر ممکن است فقرا را تا مرز کفر بکشاند، هشداری بس بزرگ است و باید درباره آن و زوایای گوناگونش نیک اندیشید.
اینکه معنای دقیق کفر در این گونه متون دینی چیست؟ سؤال دیگری است که یکی از اندیشهوران در پاسخ آن مینویسد:
فقر باعث درخواست فقیر از دیگر همنوعان می گردد. فقیر روزی خود را از دیگران درخواست می کند، در حالی که روزی دهنده خداوند است و باید از خداوند درخواست کرد. بنابراین، فقیر به جای خداوند، دیگران را رازق می پندارد و گمان می کند دیگران می توانند به او روزی دهند، هرچند خداوند آن را معیّن نکرده باشد.
فقیر، نداری خود را با دارایی افراد ظالم و فاسق مقایسه می کند، چه بسا از خلال این مقایسه به عدالت، علم یا قدرت خداوند شک کند. فقیر، اقدام به دزدی، راه زنی، غصب اموال دیگران، آدم کشی و دیگر کردارهای خلاف شرع می کند و این گونه کردارها نشان دهنده عدم اعتقاد به معاد و حساب رسی در پیشگاه خداوند است.
پس فقر منجر به بی اعتقادی نسبت به یکی از اصول دین یا یکی از صفات خداوند می گردد و همه اینها مراتبی از کفر و شرک است. (۳۰)
بنابراین، هم فقر نسبی و هم فقر مطلق باعث گرفتار شدن فقیر در دام کفر می گردد. به نظر می رسد واقعیت های عینی نیز این مطلب را تأیید می کند، البته به شرطی که قید آورده شده در بعضی روایات را به یاد داشته باشیم;
قیدی که موارد بسیاری را از تحت این قاعده خارج می کند. به عبارت دیگر، از مشاهده این قید به این نتیجه می رسیم که فقر به ایمان مؤمنان واقعی لطمه ای نمی زند و الطاف خداوند همواره شامل حال آنان می گردد.
فقر به معنای نداشتن مال و ثروت از نظر آیات و روایات
اگر مراد از فقر «نداشتن مال و ثروت» باشد، از دیدگاه آیات و روایات این نوع از فقر به دو دسته تقسیم شده است:
فقری که مذموم و خطرناک است چنان که پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً؛ (۳۱) فقر به کفر نزدیک است.» و فقری که ممدوح بوده و باید به آن افتخار کرد؛ چنان که پیامبر اکرم فرمودند: « الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ؛ (۳۲)فقر مایه افتخار من است و با آن بر دیگر پیامبران مباهات مى ورزم.»
فقر مذموم و آلوده شدن به گناه
فقری مایه مذمت و نکوهش است که باعث شود آدمی دست به گناه بزند و برای رفع نیاز خود و خانوادهاش به سراغ دروغ و دزدی برود.
در این صورت فقر یک آزمایش خطرناک میباشد و کسانی که از ایمان ضعیفی برخوردار باشند شاید به خاطر سختی زندگی دست به کارهای خطرناک بزنند. چنان که امام علی علیه السلام در تفسیر حدیث «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً» فرمودند: «یعنى فقر سریعاً انسان را به کفر مىکشاند زیرا فقیر و تنگدست وقتى حال زار خود و خانوادهاش را مىبیند به شدت متأثر مىشود و صبر و بردبارى را از کف مىدهد و چه بسا دست به دزدى و خیانت بزند و به ستمگران بپیوندد به همین جهت پیشوایان به ما اعلام خطر کردهاند.» (۳۳)
فقر ممدوح و ارتقاء درجه
تمام وجود انسان نسبت به خداوند سراسر نیاز و کمبود است. و تنها خداوند متعال بینیاز مطلق است. چنانکه قرآن کریم میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ (۳۴)اى مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بىنیاز ستوده است.»
فقر و نداری در صورتی مورد تأیید است که باعث ارتقاء درجه انسان در نزد خدای متعال شود. انسانی که این دنیا را محل گذر و خودش را به مانند مسافری بداند
هر لحظه خودش را در حال امتحان الهی میبیند و چه در رفاه و خوشی و چه در سختی وتنگدستی موقعیت خود را فراموش نمیکند و حتی با راضی بودن به رضای الهی و قانع بودن نسبت به وضع زندگیاش به مقام و جایگاه خودش در نزد خداوند میافزاید و بر توفیقاتش اضافه خواهد نمود.
رابطه فقرزدایی همه جانبه میزان رضایت عمومی
نمیتوان انکار کرد که فقر زدایی نیازمند یک همت همه جانبه و همیاری تمام اقشار جامعه است که با توجه به مشکلات اقتصادی امروزه و سختی معیشت برای قشر ضعیف جامعه، بهتر است.
تمام آحاد جامعه در هر مقام و جایگاه و سطحی از زندگی که هستند دست به دست هم داده، باعث کم تر شدن فاصله طبقاتی شوند که این کار یقینا مشکلات بسیاری را از جامعه دور خواهد کرد.
و به یقین این کار خیر بی اجر و پاداش نخواهد ماند. چنان که خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: «إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً؛(۳۵) ما اجر نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد.»
آیا پیامبر(ص) به «فقر» افتخار می کرد؟
فقرى که پیامبر(ص) از آن به خدا پناه برده، فقر و نیازمندى به مردم است و فقرى که به آن افتخار کرده، فقر و نیازمندى به درگاه خداوند است.
در منابع اسلامی دو فرمایش از پیامبر اکرم (ص) وارد شده که به ظاهر در تعارض جدی با یکدیگر هستند، «الْفَقْرُ فَخْرِی» و «کَادَ الْفَقْرُ یَکُونُ کُفْراً» لطفاً نظر خود را دربارۀ این دو حدیث و تعارض ظاهری بینشان را بفرمایید.
کاملترین وجه حدیث اول که به آن اشاره کردید، به صورت «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ» است.
و حدیث دیگر به صورت «لَوْ لَا رَحْمَهُ رَبِّی عَلَى فُقَرَاءِ أُمَّتِی کَادَ الْفَقْرُ یَکُونُ کُفْراً» آمده است. یکی از مباحث مهم و مطرح زندگی انسان نحوۀ عملکرد وی در مورد مسائل اقتصادی است.
که در این بحث یکی از مهمترین عناصر رویارویی با مسالۀ نیاز و برآوردن آن است که در صورت ناکامی، انسان در ورطۀ فقر میافتد، اما مسالۀ مهمتر از فقر مادّی، فقر معنوی است که غالباً مورد غفلت واقع میشود.
با معناشناسی دقیق کلمات (فقر، کفر و فخر) میتوان پی برد که هدف پیامبر گرامی اسلام(ص) از فرمودن دو حدیث به ظاهر متعارض در مورد فقر چه بوده است.
نتیجه مفهوم شناسی لغوی و قرآنی واژگان مورد بحث و تطبیق مفهوم «فقر» و «کفر» و «فخر» این است که پیامبر اکرم(ص)، فقر را به دو معنا به کار بردهاند، یکی فقر مادی و دیگری فقر معنوی، که هر یک در جای خود میتواند مذموم یا ممدوح باشد.
کدام نوع فقر افتخار دارد؟
بنابراین با توجه به آنچه اشاره شد، میتوان گفت پیامبر(ص) از بیان حدیث هدف خاصی داشتهاند.
صاحب کتاب الحیاه حدیث «الفقر فخری و به أفتخر» را نقل کرده و این باره مینویسد: از پیامبر اکرم (ص)، این سخن روایت شده: «فقر مایۀ فخر من است و به آن افتخار مىکنم»،
این حدیث دارای ابعاد پرورشى و آموزشى بسیاری است، از جمله: مبارزه بر ضدّ افادهدارى اشرافى و تکاثرى و فخرفروشیهاى ناچیزى که مایۀ افتخارات موهوم خودخواهان تنعّمپرست و شادخوار است.
عیب ناک شمردن ارزشهاى اشرافى و مقیاسهاى استکبارى که بر جامعه جاهلى آن عصر حکومت داشت و رسوبهاى آن در جان کسانى از مردمان صدر اسلام هنوز بر جاى مانده بود.
پیامبر اکرم (ص) مىخواست آنها را از میان بردارد، ارزشهاى ناچیز مورد اشاره هنوز بر جامعههاى امپریالى، استعمارى و خوشگذران تا زمان حاضر حکومت مىکند. با کمال تأسّف مشاهده مىکنیم که بعضى از جوامع اسلامى نیز بندهاى این اسارت دوران جاهلیت را از بین نبردهاند و درصدد رهایى از چنگال این اختاپوس برنیامدهاند. سبب عمده آن وجود گروههایى از ثروتمندان متکاثر است که بعضى به آنان نزدیک مىشوند و هزینههایى از آنان قبول مىکنند.
پیامبران و مؤمنان به ایشان، در زمان خود، هدف تیرهاى ریشخند و استهزایى بودند که به دست مردم اشرافى و شادخوار و مستکبران مالى به سوى آنان پرتاب مىشد؛ مثلاً به ایشان مىگفتند:
«وَ ما نَراک اتَّبَعَک إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِی الرَّأْی» فقط فرومایگان ما ـ که در یک نگاه شناخته مىشوند ـ از تو پیروى مىکنند. آن مستکبران و اشراف، بزرگى و فخر را به مال و ثروت بسیار و فرزندان و عشیره مىدانستند.
«وَ تَفاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» کارتان فخرفروشى میان خودتان است. نازیدن به فزونى مال و فرزند، و به اینگونه چیزها به خود مىنازیدند و به دیگران فخر مىفروختند، و فقر و نادارى را سبب اصلى پستى و خوارى مىدانستند؛ و از این راه پیامبران را تحقیر مىکردند و پیروان ایشان را ضعیف و ناچیز مىشمردند..
در چنین محیطى، پیامبر اکرم (ص) بر آن شد تا ابرهاى جاهلیت را از این جو ابرناک آلوده بزداید؛ به همین جهت ـ چنان که در حدیث آمده است ـ
سخن بس بزرگ خویش را به گوش همگان رساند: «الفقر فخری و به أفتخر»، تا بدین گونه هیچ مجالى براى آن خودپسندى، غرور و تکبّر شوم باقى نماند. ارزشهاى حاکم بر سرزمینها و اجتماعات به ارزشهاى دیگرى ـ به سود محرومان و بینوایان و مستضعفان ـ تحوّل پیدا کند.
ظاهراً آن فقرى که حدیث نبوى از آن سخن مىگوید، «فقر اختیارى» است که بعضى از مؤمنان ممتاز، براى خود و روش سلوکى خود در زندگى (با رعایت موازین شرعى) بر مىگزینند، چنین فقرى مایه علوّ روح مىشود؛
این است، نه آن فقر اجبارى و تحمیلى که سیاست مالى غیر عادلانه (یا ناتوان)، و ظلم اقتصادى و ادارى و مالپرستى تکاثرى و زندگى اشرافى و اسرافى بر گروههایى از اجتماع تحمیل کند و آنها را از سطح طبیعى زندگى پایین آورد و به بدبختى و عقب ماندگى و محرومیت از خیرات زندگى و سلامتى بدن و پرورش روح و استوارى در اعتقاد و عمل کردن به احکام دین محکوم کند.
نه فقرى که پیامبر اکرم (ص)، آن را سبب گمراهى مردم و خارج شدن از دین شمرده است؛ و نه فقرى که امام على بن ابىطالب (ع)، در بسیارى از سخنان خود به نکوهش آن پرداخته است و نه فقرى که پیامبر اکرم (ص)، آن را مایه نزدیک شدن به کفر شمردهاند و نه فقرى که ائمّه طاهرین (ع) در دعاهاى خود، از آن به خدا پناه بردهاند.
از پیامبر اکرم (ص) این دعا نقل شده: «أعوذ بک من الفقر» (خداوندا) به تو پناه مىبرم از فقر». پس حدیث ـ بنا بر آنچه عرضه کردیم ـ «تابلو»ى زنده است که از زندگى پیامبر اکرم (ص) سخن مىگوید و آن را تفسیر مىکند،
از آن جهت که آن حضرت فقر را براى خود برگزیده بود و بدین گونه از مترفان کناره گرفت و با آنان به نبردى هماره پرداخت؛ و فقیران و محرومان و بینوایان را دوست مىداشت و با آنان مجالست مىکرد و بر سر یک سفره مىنشست و در شادى و غم همدم آنان بود. پس با نگرشى ژرف در معنى و منظور حدیث، آشکار مىشود که این کلام با هدف براندازى آن مفاخرات بىپایه و ارزشهاى ناچیز، از مقام اقدس نبوى صادر شده نه براى تثبیت و ترویج فقر و پسندیدن آن براى مردم.
چگونه تعارض بین این دو حدیث متعارضبرطرف می شود؟
علامه مجلسی (ره) این دو سخن را اینگونه جمع کرده است: «فقرى که پیامبر (ص) از آن به خدا پناه برده، فقر و نیازمندى به مردم است و فقرى که به آن افتخار کرده، فقر و نیازمندى به درگاه خداوند متعال است و همین سبب فخر کردن ایشان بر پیامبران بوده است.
با اینکه آنان نیز در این امر با آن حضرت شریک هستند، اما چون مقام توحید ایشان و پیوستگیشان به حضرت الوهیت و انقطاع کامل ایشان از همه مخلوقات و توجّه کامل به خداوند به درجهاى بوده است که هیچ کس چنان درجهاى نداشته است، پس این فقر و نیازمندى به خداوند (و در نتیجه، مرتبه فیضگیرى آن حضرت از مبدأ فیض ازلى)، از پیامبران بزرگوار دیگر، کاملتر و تمامتر بوده است».
حدیث یاد شده مشتمل بر نکته دیگرى در واقعیت زندگى نیز هست و آن نکته این است که فقر اختیارى ـ اغلب ـ ملازم با کفاف است ـ هر چند به صورتى ساده ـ با صرف نظر کردن از آنچه زاید بر آن است.در بیان این مطلب باید بگویم: چون انسان به مرتبهاى از کمال بشرى و غناى نفسانى برسد، و حقیقت دنیا و محتواى آن را همچون وسیله و مزرعهاى بداند نه چیزى دیگر، در این صورت از آن به کمترین نیاز قانع مىشود،,
چنان که امام على (ع) مىفرماید: «کلّ مقتصر علیه کاف ـ هر چه بتوان با آن بسنده کرد، همان کافى است».
روایت کردهاند که مردى از اصحاب پیامبر بر او وارد شد، در حالیکه روى حصیرى نشسته بود که اثرى از آن بر بدن آن حضرت دیده مىشد، و بالشتى از لیف خرما داشت که نشانى از آن بر روى چهره وى مانده بود؛ مرد صحابى به بوریا و بالش زبر دست مالید و گفت: «نه خسرو به این راضى بود و نه قیصر…».
پیامبر خدا (ص) فرمود: «… ما أنا و الدّنیا؟ إنّما مثل الدّنیا کمثل رجل راکب، مرّ على شجره و لها فیء، فاستظلّ تحتها، فلمّا أن مال الظّلّ عنها ارتحل فذهب و ترکها ـ مرا با دنیا چکار؟
مثل زندگى در این دنیا همچون مثل مردى سوار است که گذارش بر درختى سایهدار افتد، در سایه آن دمى بخوابد و وقتی سایه رفت، از آنجا برود و درخت را به حال خود گذارد»
این شیوۀ زندگى، قناعتى انتخابى و فقرى اختیارى است که انسانى کامل، آن را برنامه زندگى خویش قرار مىدهد. اینگونه فقر و اختیار آن ـ یعنى برگزیدن زندگى بس ساده و اندک ـ که برخاسته از بىنیازى جان و ایمان کامل و فیاض است، روش انبیا (ع) و اوصیاء (ع) و مؤمنان است.
بدیهی است که فقر فرهنگی، فقر علمی و فقر آگاهی و اطلاع از حقایق و واقعیتها (جهل و بیبصیرتی)، به مراتب بیش از فقر اقتصادی موجبات تزلزل ایمانی و حتی گرایش به کفر را فراهم میآورد.
بیتردید کسی که به خاطر فقر مالی، دچار اعوجاجات اعتقادی و ناهنجاریهای رفتاری میشود، از فقر فرهنگی، علمی و تربیتی بیشتر رنج میبرد و تزلزل یا فرو ریختن اعتقاداتش نیز به همین خاطر است.
وگرنه شاهدیم که بسیاری از مؤمنین فقیر (مالی) هستند یا دست کم ثروتمند نیستند و ایمانشان نیز روز به روز راسختر میگردد. کمتر ثرونمندی به راحتی سر به سجده میگذارد، طغیان نمیکند، از تکبر گریزان است، تقوای الهی پیشه میکند، در راه خدا، دین، ایمان، قرآن و نوامیس معنویاش جان و مال را فدا میکند.
اما اغلب مؤمنین و مجاهدین راه خدا ثروتمند نبوده و نیستند. پس دلیل نمیشود که فقر مالی، الا و لابد ایمان را زایل نموده و کفر را جایگزین نماید. بلکه فقرهای دیگر سببیت بیشتری دارند.
آیا فقر به کفر میانجامد؟
به واسطه داشتن اختیار و با نفس پرستی خودش اون شخص فقیر آگاهانه و مختارانه کفر رو بر اثر غلبه نفسانیتش انتخاب میکنه در حالی که خدا قدرت و ظرفیت صبر بر آن فقر رو از قبل به او بخشیده! و تکلیفی بیش از حد توانش به او نداده است (لا یکلف الله نفسا الا وسعها)
البته طبق سخن معصوم اگر کسی در امتحان فقر رفوزه شود قطعاً اگر ثروت بهش میرسید نامه عملش بدتر از این میشد!
بنابر این زمانی که با چنین روایاتی مواجه میشویم:«إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ،هرگاه اغنیا از کمک به دیگران بخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنیایشان مى فروشند.
مقصود این نیست که هر گاه اغنیا به فقرا کمک نکردند و بخل ورزیدند، فقرا قهراً و الا و لابدی و قطعاً و جبراً آخرت خود رو به دنیا میفروشند!
چرا که اولاً بسیار مشاهده میشود فقرایی که نه تنها آخرت را به دنیا نفروختهاند در حالی که اغنیا از کمک به ایشان بخل ورزیدهاند بلکه به مراتب بالای ایمان نیز نائل گشته اند. در ثانی اختیار وجود دارد و طبق آنچه بیان شد خداوند به کسی که برایش فقر را تقدیر کرده عنایت ویژه دارد.
اگر آن فقیر راه معصیت و کفر را در پیش بگیرد یعنی به رغم عنایت کردن توان تحمل فقر از سوی خدا به آن شخص، او تابع هوای نفسش شده است! اینکه فقیری به علت فقرش و بخل ورزیدن اغنیا در اطرافش آخرت خود را بفروشد توجیهی برای روز قیامتش ندارد!!
نمیتواند این مسئله را بهانه کند ،چرا که همانگونه که بیان شد؛ خداوند به او توانش را داده ضمن آنکه طبق سخن معصومین علیهم السلام اگر چنینی کسی ثروتمند میشد به مراتب دست به گناهان بزرگتری میزد و کفرش بیش از حالت فقرش میشد.
همانگونه که در قرآن بیان شده که اکثر مردم سست ایمان و مشرک و ناسپاسند.فقرای زیادی هم کفر میورزند. اما ریشه این کفر و معصیت عدم توان بر ترک آن و امتحانی ما فوق توان آنها نیست!!! بلکه تبعیت مختارانه از هوای نفس است!
همانگونه که ریشه سست ایمانی و مشرک بودن اکثر مردم نیز عدم توان ایشان بر ترک اینها و امتحان بیش از توان آنها نیست بلکه تبعیت مختارانه از هوای نفس آنها را به این مراحل میکشاند.
بنابر این آنچه محور اصلی این سخن امیرالمؤمنین است هشدار به اغنیا و مسئولین است که بر اثر بخل ورزیدن و بیکفایتی و کوتاهی در گناه فقرا سهیم خواهند بود؛ نه جواز و توجیهی برای آخرت فروشی فقرا!!! ضمن آنکه اگر خداوند فقر را برای کسی تقدیر کرد نباید دست روی دست بگذارد!!!بلکه باید به عنوان بنده، وظایفی را که خداوند برای بنده فقیرش مشخص کرده را در قبال مواجهه با فقرش انجام دهد!
علت فقر چیست؟
اولاً: باید بداند ممکن است ریشه در گناهانش باشد بنابر این در پی استغفار و جبران باشد که در این زمینه آیات و روایات بسیار است.
ثانیا: شاید به علت تنبلی و نداشتن آگاهی و مهارت باشد که در روایات ذکر شده که حاصل ازدواج این دو عنصر (تنبلی و جهل و نا آگاهی فقر است) بنابر این از تنبلی دست بر دارد و در پی کسب مهارت و آگاهی برای امرار معاش باشد.
ثالثاً: شاید عوامل کاهش روزی را انجام میدهد؛ عواملی نظیر دیر خوابیدن در شب؛ شکایت از خداوند به ویژه نزد خلق خدا؛ ناشکری کردن از نعمات خداوند و تحقیر و کوچک شمردن نعماتی که خداوند به انسان داده؛.
دیر خوابین در شب و خواب بین الطلوعین و به ویژه خواب بعد از نماز صبح؛ اظهار فقر کردن؛ خارج نکردن زباله از منزل در هر شب؛ نارضایتی والدین و بسیاری عوامل فقر که در روایات مکرر آمده.
رابعاً: ضمن کسب تخصص و مهارت و سحرخیزی دیگر عواملی که برای وسعت رزق در سخن معصومین علیهم السلام بیان شده را انجام دهد. نظیر صدقه دادن؛ تلاوت برخی سورههای قرآن نظیر سوره واقعه، بیداری در بین الطلوعین و در آغاز صبح به سمت کسب روزی رفتن؛ داشتن نیت خیر و خوب برای دیگران؛ نماز شب خواندن و…
خامساً: اگر تمام این کارها را انجام داد و باز هم در حال فقر بود باید بداند که تقدیر خدا تحت هر شرایطی برای بنده مومنش خیر است و با آگاهی از خیرخواهی خداوند بر این فقر صبر کند و شاکر باشد از اینکه خداوند چه نعمات عظیمی را بر اثر صبر بر فقر به او عنایت خواهد کرد و شاکر خیرخواهی خداوند برای او باشد.
نتیجه
در پاسخ به این سوال که از امام علی (ع) داریم که میگوید (اگر فقر به خانه ای وارد شود ایمان از ان خانه میرود) ایا این حدیث معتبر است واگر معتبر است معنایش این است که هرکس فقیر شد ایمانش نیز میرود؟
می گوئیم که: چنین حدیثی را در جستجوهایمان نیافتیم. اما احادیثی قریب به این مضمون مثل «کاد الفقر یکون کفرا » امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده اند و نظائر آن نشانگر این است که فقر اقتصادی می تواند از عوامل مؤثر در ضیعف شدن ایمان انسان تلقی شود. به عبارتی در بی ایمانی او بی تأثیر نباشد.
در آیات قرآن (بطور نمونه بقره /۱۵۵) نیز اشاره شده که خداوند صبر و ایمان انسان را بواسطه نقص در اموال می آزماید و در پایان آیه به صابران در برابر فقر و سایر مصائب بشارت می دهد.
لذا گرچه فقر از عوامل سستی ایمان محسوب می شود اما نقش صبر در این راستا حفظ ایمان انسان در موقع سختی ها و ابتلائات است. بنابراین الزاماً هر کس فقیر شود ایمانش را از دست نمی دهد مگر انسانهایی که صبر و استقامتشان در برابر مشکلات کم باشد. و البته اجر صابران بی حساب است.
امروزه فاصله طبقاتی موجود در جامعه، که باعث توزیع نابرابر ثروت در بین مردم شده، غالب افراد را به دو گروه فقیر و غنی تقسیم کرده است. معمولاً افراد غنی و ثروتمند از رفاه بسیار خوبی برخوردار بوده و به خوشگذرانی میپردازند و افراد فقیر در جامعه از وضعیت مطلوبی برخوردار نبوده و به سختی زندگی خود را میگذرانند.
گاهی اوقات افرادی در جامعه پیدا میشوند با اینکه از قشر مرفه جامعه محسوب میشوند ولی همیشه گلایهمند و ناراضی از وضع خودشان هستند و در آنسو افرادی وجود دارند که به ظاهر از قشر ضعیف جامعه محسوب میشوند ولی قانع و شکرگزار هستند و گلایهای ندارند!
پی نوشت:
۱٫بقره (۲) آیه ۱۸۰٫
۲٫فاطر (۳۵) آیه ۱۵٫
۳٫مجلسی، بحار الانوار، بیروت، الوفا، ۱۴۰۳ ق، ج ۱۹، ص ۳۰٫
۴٫کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۷ ش، ج۲، ص ۳۰۷٫
۵٫علق (۹۶) آیه ۶-۷٫
۶٫کلینی، همان، ص ۱۴۰٫
۷٫حکمت ۱۶۳
۸٫ حکمت ۳
۹٫ حکمت ۵۶
۱۰٫ حکمت ۳۱۹
۱۱٫حکمت ۳۷۲
۱۲٫الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ قمری، چاپ چهارم، ج ۲، ص ۳۰۷، باب (الحسد)؛ الأمالی، ابن بابویه، محمد بن على،کتابچى، تهران، ۱۳۷۶ شمسی، چاپ: ششم، ص ۲۹۵، (المجلس التاسع و الأربعون)؛ الخصال، ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۲ شمسی، چاپ اول، ج ۱، ص ۱۲، (خصله کادت أن تکون کفرا و خصله کادت أن تغلب القدر)؛ وسائل الشیعه، عاملى، شیخ حر، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، ۱۴۰۹ قمری، چاپ اول، ج ۱۵، ص ۳۶۶، ۵۵ باب (تحریم الحسد و وجوب اجتنابه دون الغبطه)؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ قمری، چاپ دوم، ج ۷۰، ص ۲۴۶، باب ۱۳۱ (الحسد)؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، المحقق: بکری حیانی، صفوه السقا، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۱ قمری / ۱۹۸۱ میلادی، الطبعه الخامسه، ج ۶، ص ۷۶۹، ح ۱۶۶۸۲٫
۱۳- پیام امام امیر المؤمنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ شمسی، چاپ اول، ج ۱۳، ص ۳۳۱٫
۱۴٫نساء/ ۶
۱۵٫حج/ ۲۸
۱۶٫ آیه ۱۵ سوره فاطر
۱۷٫ آیه ۶۰ سوره توبه
۱۸٫ بقره: ۲۷۳
۱۹٫ علق: ۷
۲۰٫ محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج۹، ص۲۰۶، ح۱۶۲۷۵.
۲۱.محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج۹، ص۲۰۶، ح۱۶۲۷۹.
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۳۰۷، ح۴.
۲۳.محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج۸، ص۵۲۲، ح۱۵۴۳۰.
۲۴. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، ج۱، ص۳۸۳، ماده فقر.
۲۶. محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج۹، ص۱۷۰، ح۱۶۱۴۹. 25
۲۶. شیخ صدوق، خصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۱۲.
۲۷٫ شیخ صدوق، علل الشرایع، قم، داورى، ص ۵۲۷.
۲۸٫محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج ۷۸، ص ۱۲.
۲۹٫ همان، ج ۷۲، ص ۴۷.
۳۰٫ همان، ج ۷۰، ص ۲۴۶.
۳۱٫الکافی، ج ۲، ص ۳۰۷.
۳۲٫والی اللآلی، ج ۱، ص ۳۹، ح ۳۸.
۳۳٫صول کافی، آیت اللهی؛ ج ۳، ص ۸۱۷.
۳۴٫سوره فاطر، آیه ۱۵.
۳۵٫سوره کهف، آیه ۳۰.
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman