«صبح من» با دانستنیها: مثلی طهرانی هست که میگوید «اگر فضول نباشد شاه چه میداند پسقلعه کجاست؟» البته اصل مثل این است که اگر فضول نبود شاه چه میدانست خمب و دره کجاست. این مثل ریشه و داستان بامزهای دارد که حالا از آن میگذریم که حرف چیز دیگری است…
به گزارش «صبح من»؛ این مثل را بگذاریم کنار جمله معروف دیگری «الناس علی دین ملوکهم». بگذارید به یک نکته تاریخی دیگر هم اشاره کنم تا این سه ضلع مثلث کامل شود؛شاه فرنگزده و خوشحال قاجار، ناصرالدینشان را میگوییم، عادت به ساختن عمارت داشت. تا جای خوش آب و هوایی میدید یا مهندس فرنگ رفتهای به چشمش میخورد اراده میکرد که عمارتی موجود شود و آن عمارت چندی بعد ساخته میشد.
این سه جمله در کنار هم ما را به این میرساند که عدهای پس قلعهها را نشان شاه میدادند و شاه اراده میکرد عمارتی فرنگی موجود شود. بعد هم شازدهها و اعیانها و دست به دهنبرسها بودند که به پیرو شاه مملکت عمارت پشت عمارت ساختند، یکی از یکی ممتازتر. قصه در اینجا تنها ساخت عمارت و چشم و همچشمی و وارد شدن فضای تازه ظاهرنما به معماری ایرانی نیست.
مسئله این است که تا قبل از دوره ناصری این شازدهها و اعیان و بزرگان در همهجای شهر پخش بودند و کسی به این فکر نمیکرد که شمال تهران بروم که جای پولدارهاست. جنوب جای فقیرهاست و شرق و غرب فلان و بهمان است. این جهتدهی به شهر تهران بر حسب وضع مالی و تقسیم اقشار از دوره ناصری اتفاق افتاد.در «تهران در آینه زمان» نوشته مرتضی سیفی هم اشارهای به چشم و همچشمیهای شازدهها شده است و که:
ـ حاج میرزا حسینخان سپهسالار اعظم در سمت شمال و در باغی که قبلاً متعلق به حاجعلیخان اعتمادالسلطنه بود، بنایی ساخت به سبک فرنگیها.
ـ عمارت امیریه و عمارت ییلاقی کامرانیه در غرب و شمال غرب شهر ساخته شد. در امیریه تالاری بزرگ با گچبریها و آیینهکاریهای زیبا بر روی سردابی ساختند. در عمارت کامرانیه هم که در دامنه البرز بود باغی ساختند با باغچهبندیها و گلکاریهایی به سبک اروپایی. در گرمخانه این باغ چه در سرمای زمستان و چه در گرمای تابستان انواع و اقسام گلها و درختچهها پرورش پیدا میکرد.
ـ در دوره صدارت میرزا آقاخان نوری، میرزاکاظمخان نظامالملک وزیرلشکر، پارک نظامیه را در شمال شرقی دارالخلافه ساخت. در سمت غربی «نظامیه» پارک ظلالسلطان با اتاقها و تالارها و خیابانهای مخصوص و بینظیرش قرار داشت.
ـ باغ و عمارت میرزا علیاصغرخان امینالسلطان ثانی وزیر مالیه با باغ فردوس همچشمی میکرد. باغ جلالیه که توسط شاهزاده جلالالدوله ساخته شده بود کوشکی داشت شگفتانگیز و مایه حسادت عمارت رضوان.
این فهرست بلندبالاتر است و اینجا مجال کم اما خلاصهاش میشود اینکه در دوره ناصری هر اعیانزادهای برای خودش باغ و کوشک و عمارتی درست کرد و سعیاش بر این بود که از عمارت دیگری بهتر باشد. تعداد زیادی از این عمارتها هم در شمال شهر و مناطق ییلاقی ساخته شد. جایی تازه کشف شده و پرآب و خوش هوا. البته در مرکز شهر هم خانهها و بناها به سمت هرچه زیباتر شدن اندرون و بیرون رفتند. برای همین سردرهای خشتی، یکی یکی آجری شدند و صنعت کاشیکاری که رو به افول رفته بود دوباره قدرت گرفت. دوره ناصری دوره نخستینهای زیادی است. از جمله ایجاد نخستین قشر بالاشهرینشین!