مجلهی خبری «صبح من»: وقتی دنیای شما از هم پاشید، زندگی را دوباره کنار هم قرار دهید. «ریچل هالیس» در پیشگفتار کتاب «هنوز آینده را ندیدم» مینویسد: «تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم چون تاکنون چندین بار از بحرانها و اندوه، جان سالم به در بردهام و باور دارم آنچه میدانم، بسیار مهم است و باید با دیگران به اشتراک بگذارم. او این کتاب را برای کسانی نوشته است که شکست خورده و ناامید شدهاند. ریچل در این بخش، به ادامه این موضوع خواهد پرداخت که دست از کاوش در رنجهایتان بردارید.
در توصیفها آمده است که «کجا» مربوط به یک مکان است اما به نظر من در بحث ما، این مسئله بیشتر به یک جغرافیای تئوری مربوط است. هنگام درد کشیدن، معنای «کجا» تغییر میکند یعنی شما نگران نقطهای در زندگی هستید که در آن، فصل سخت زندگی شروع میشود.

اگر نتوانم بر این احساسات فائق آمده و اگر نتوانم یک شغل بیابم، چه خواهد شد؟ اگر نتوانم یک شغل بیابم، کجا زندگی خواهم کرد؟ چگونه باید صورت حسابهایم را پرداخت کنم؟ خانوادهام چه خواهند شد؟ اگر به اندازهی کافی قوی نباشم، کار آنها به کجا خواهد کشید؟
همین پرسش آخر، راه را برای هزاران فکر مشوش باز میکند تا اضطراب، همهی وجودتان را فرا گیرد. در کشاکش یک بحران و در میانهی یک طوفان، تنها چیزی که میتوانید بر آن تمرکز کنید، زمان حال است. بر روی امروز تمرکز کنید. اگر احساس میکنید که یک روز، زمانی طولانی است پس فقط بر روی یک ساعت تمرکز کنید؛ ساعت بعد! بر روی مراقبت از خودتان در مدت همین ۶۰ دقیقه تمرکز کنید. با کسب قدرت از زمان حال، مسیر، فضا و انرژی کافی برای رویاپردازی برای آینده را به دست میآورید.
فقط در همین زمان است که شما میتوانید اهداف خود را برای پیشروی، تعیین کنید چون در غیر این صورت، اضطراب ناشی از ناشناختهها، قطعا شما را فلج خواهد کرد.

تاکنون با هیچ کس ملاقات نکردم که پس از داشتن یک تجربهی تلخ، بارها از خودش نپرسیده باشد، چرا؟ چرا این اتفاق ناگوار برای من روی داد؟ چرا مادرم به این زودی از دنیا رفت؟ چرا خانوادهی ما؟ چرا شغل من؟ چرا فرزند من؟ و … در اینگونه موارد، ناامیدانه به دنبال یافتن پاسخ مناسب برای این پرسشها هستیم چون تصور میکنیم که این کار باعث آرامش ما خواهد شد اما باور کنید که حتی یافتن پاسخ این پرسشها نیز باعث آرامش خاطر شما نخواهند شد.
حتی اگر یک دلیل واقعی هم برای توصیف این وضعیت وجود داشته باشد، باز هم دانستن آن کمکی به بهتر شدن حال شما نخواهد کرد و شاید حالتان را بدتر هم کند. اگر بدانید که خودتان کاری انجام دادید که باعث شده این وضعیت برایتان پیش آید، یعنی این بدبختی یا تراژدی یا درد را خودتان سبب شدهاید؛ قطعا احساس بدی خواهید داشت.
فرض کنید پاسخ شما این باشد که زندگی همیشه ناعادلانه است و همین پیشامدها را برایتان رقم میزند. باز هم احساس بدی خواهید داشت و یا اینکه آنچه بر سر شما آمده است، تنها تنبیه یکی از کارهای بدی است که قبلا انجام دادهاید؛ باز هم احساس بدی خواهید داشت.

زندگی اینگونه نیست. آنچه بر سر شما نازل شده، به دلیل یکی از عملکردهای اشتباه خودتان نیست. شما سزاوار این وضعیت نیستید و خودتان این وضعیتی را سبب نشدهاید. البته این وضعیت عادلانه نیست. هرگز نمیتوانید یک دلیل منطقی برای رویدادها بیابید حتی اگر ذهن خود را به شدت و به مدت طولانی به کار گیرید تا شاید بتواند خلاف این واقعیت را به شما ثابت کند. حتی اگر یک میلیون روش متضاد را امتحان کنید، باز هم یک دلیل منطقی نخواهید یافت.
از آنجا که هرگز نمیتوانید یک پاسخ صحیح برای «چرا… » بیابید، پس بیهوده تلاش نکنید و دست از جستجو بردارید. در عوض، هماکنون بر روی مواردی تمرکز کنید که میتوانید از این همه درد و رنج، کسب کنید.
تایپ، تنظیم و تخلیص: مجلهی خبری «صبح من»
بخشهای پیشین:
- دست از کاوش در رنجهایتان بردارید ـ ۳
- دست از کاوش در رنجهایتان بردارید ـ ۲
- دست از کاوش در رنجهایتان بردارید ـ ۱
- چگونگی رویارویی با هویتی که دیگران برای شما تعریف کردهاند ـ ۲
- چگونگی رویارویی با هویتی که دیگران برای شما تعریف کردهاند ـ ۱
- برای تأیید دیگران، خود را نابود نکنید
- اگر دچار بحران هویت شُدید، هرگز دست از رویاهایتان برندارید