تاریخ : دوشنبه, ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴ Monday, 7 April , 2025
1
قصه های شیرین جوامع الحکایات:

اندر حکایت «اجابت دعای جُنید»

  • کد خبر : 73887
  • 04 فروردین 1404 - 13:00
اندر حکایت «اجابت دعای جُنید»
پیرزنی به نزد جنید رفت و گفت: «مدت زیادی است که از پسرم خبر ندارم و از دوری او، بیشتر از این نمی‌توانم صبر کنم.» جنید گفت: «علیکِ با الصبر.» پیرزن پنداشت که ...

پیرزنی به نزد جنید رفت و گفت: «مدت زیادی است که از پسرم خبر ندارم و از دوری او، بیشتر از این نمی‌توانم صبر کنم.»

جنید گفت: «علیکِ با الصبر.»

پیرزن پنداشت که جنید به او گفته است: «بر تو باد که صبر (گیاه دارویی تلخ) بخوری.»

پیرزن به بازار رفت و با کمی پول، مقداری صبر تلخ خرید و به خانه برد و آن را در آب حل کرد و خورد. اما از خوردن آن گیاه از دهان تا معده‌اش از تلخی سوخت.

با ضعف بسیار دوباره نزد شیخ جنید رفت و گفت: «صبر را خوردم.»

شیخ گفت: «نگفتم صبر را بخور. گفتم صبر کن!»

پیرزن با شنیدن این جمله بر سر رو روی خودش زد و گفت: «دیگر صبر و طاقت ندارم.»

شیخ با دیدن حال او، دست به دعا بالا برد و گفت: «برو خانه که پسر تو بازگشته است.»

پیرزن به خانه رفت و دید که پسرش برگشته است. دوباره به خدمت شیخ رفت و گفت: «تو از کجا دانستنی که پسرم برگشته است؟»

شیخ گفت: «چون تو را بسیار محتاج و نیازمند دیدم و فهمیدم که کارت از صبر گذشته است. در این حال خداوند دعا را مستجاب می‌کند چون خودش فرموده که اَمّن یُجیبُ المُضطَر اذا دَعاه؟ به همین دلیل دعا کردم و به اجابت آن، یقین داشتم.»

تایپ و تنظیم: مجله‌ی خبری «صبح من»

بخش پیشین:

💠 کانال «صبح من» در بله  💠 کانال «صبح من» در ایتا  💠 کانال «صبح من» در واتساپ

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=73887
  • نویسنده : محمد عوفی ـ ناصر کشاورز
  • منبع : قصه های شیرین جوامع الحکایات
  • 14 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.