تاریخ : سه شنبه, ۱۴ اسفند , ۱۴۰۳ Tuesday, 4 March , 2025
0
قصه های شیرین جوامع الحکایات:

اندر حکایت «یک شعر و یک شاعر»

  • کد خبر : 69084
  • 17 دی 1403 - 13:00
اندر حکایت «یک شعر و یک شاعر»
در دوشنبه‌های «صبح من» همراه خواهیم شد با حکایت هایی شیرین از جوامع‌الحکایات؛ حکایاتی کوتاه پر از نکات و اشارات سرگرم‌کننده و اخلاقی. محمدبن عوفی با نوشتن این کتاب، نام خدا را در ادبیات کهن ایران، جاودانه کرد. این حکایات توسط ناصر کشاورز، به فارسی روان بازنویسی شده است.

شاعری بود به نام «ابودلامه». روزی شعری برای «ابوالعباس» حاکم شهر گفت. ابودلامه در آن شهر از ابوالعباس بسیار تعریف کرده بود.

ابوالعباس گفت: «شعر خوبی بود. در عوض آن، چه می‌خواهی؟»

ابودلامه گفت: «ای امیر! یک سگ شکاری می‌خواهم.»

امیر دستور داد که یک سگ شکاری به او بدهند.

ابودلامه گفت: «ای امیر! من مردی شاعرم و نمی‌توانم پای پیاده به دنبال این سگ بروم. باید اسبی هم داشته باشم!»

امیر دستور داد که یک اسب هم به او بدهند.

ابودلامه گفت: «ای امیر! اگر من چند شکار به دست بیاورم، نمی‌توانم آنها را حمل و نقل کنم.»

امیر دستور داد که یک مرد باربر هم به او بدهند.

ابودلامه گفت: «این مرد که نمی‌تواند به تنهایی شکارها را به دوش بکشد.»

امیر گفت: «یک شتر هم به او بدهید.»

ابودلامه گفت: «وقتی شکاری به دست آورم، نمی‌توانم آن همه گوشت را بدون نان بخورم. باید مزرعه‌ای داشته باشم تا در آن، گندم بکارم و نان به دست بیاورم.»

امیر گفت: «دو هزار متر زمین هم به او بدهید. هزار متر آن، آباد باشد و هزار متر آن خراب.»

ابودلامه گفت: «ای امیر! زمین آباد، خوب است و دستتان درد نکند اما زمین خراب به چه درد من می‌خورد؟ این همه بیابان مال هر کس است که بتواند آن را آباد کند. اگر ممکن است به جای آن هزار متر زمین خراب، صد متر از زمینی که خزانه‌ی خود را آنجا ساخته‌اید، به من بدهید.»

امیر گفت: «خزانه را خالی کنید و زمین آنجا را به او بدهید.»

ابودلامه گفت: «اگر آنجا را خراب کنند که آبادانی‌اش از بین می‌رود.»

امیر خندید و گفت: «هزار دینار و دو هزار متر زمین آباد به او بدهید.»

بخش پیشین:

کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman
«صبح من» در واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/JPOHOIJyTZxGWNSEODLvVq

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=69084
  • منبع : قصه های شیرین جوامع الحکایات
  • 48 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.