هر چه باشی، تو به ریشهات وصلی ـ قسمت هجدهم
مجلهی خبری «صبح من»: گوشهی کتاب کسی با مداد نوشته بود «لعنت بر یهود». کمی برایم عجیب بود. بعد، دردسرهای خودم با آن پسر یهودی برایم تداعی شد. دوباره به لاک خودم پناه بردم. از کتابخانه خارج شدم و تا صبح در اتاقم به گذشتهام فکر کردم. گذشتهای که هرگز کابوسش دست از سرم برنمیداشت.انفرادی … ادامه خواندن هر چه باشی، تو به ریشهات وصلی ـ قسمت هجدهم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.