رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۵۴

مجله‌ی خبری «صبح من»: نقره‌ای سردش نبود. با اضطراب، دور و برش را می‌پایید تا ببیند که سایه، کِی و از کجا پدیدار می‌شود. حواسش نبود که دارد با چنگال‌هایش، چمن‌های یخ‌زده را به هم گره می‌زند. ناگهان از دور، موجی از تاریکی مطلق را دید که مثل ماری دراز و بدقیافه، در هوا می‌خزد … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۵۴