تاریخ : پنجشنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۳ Thursday, 5 December , 2024
7
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۵۳

  • کد خبر : 51055
  • 13 خرداد 1403 - 13:00
رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۵۳
قبیله‌ی آتش حالا دیگر در جنگل جا افتاده است؛ اما قبایل دیگر چندان مایل نیستند، گربه‌های خانگی در جنگل بمانند. در فصل جدیدی از زندگی نقره‌ای و کارامل، با نبردهایی سخت برای پایداری و ماجراهایی عجیب، روبرو خواهیم شد.

مجله‌ی خبری «صبح من»: در حاشیه‌ی مرز قبیله‌ی آتش با قبایل آب و باد، گربه‌های قبیله‌ی آتش خزهایشان را غبارروبی می‌کردند. هنوز نبرد آغاز نشده، تمام شده بود! گربه‌های قبیله‌ی آتش، یک تار خز هم از دست نداده بودند!

چند کپه خز بی‌جان، روی زمین افتاده بود. نقره‌ای سرش را بلند کرد و به رعد و گروهش خیره شد که داشتند به سرعت به طرف جایی که مرز اصلی قبیله‌شان بود، پیش می‌رفتند.

مشکی سرش را بلند کرد و میو کرد: «چرا این قدر بی عرضه بودن؟ مامان بزرگ منم که الان حدود چهل سالشه می‌تونست همه‌شون رو بکشه!»

گربه‌ها خندیدند. گوش‌های نقره‌ای، دیگر میوی صاعقه که آن هم حاکی از بی عرضگی دشمنانشان بود را نشنید. دلش می‌خواست کاری کند که دیگر حرفی از آسانی کارشان نزنند. صدای سایه‌ی سیاه در گوش‌هایش پیچید و خز تن او را سیخ کرد: «نگران نباش نقره‌ای! اون قدر می‌ذارم اوضاع خوب پیش بره تا از خوب پیش رفتن اوضاع خسته بشی، اون موقع منتظر من باش!»

نقره‌ای به ناگاه خستگی شدیدی را در وجودش احساس کرد. حس می‌کرد دیگر تمام جان و روحش خسته شده است. از ترسیدن خسته شده بود، از اینکه مدام صدای سایه‌ی سیاه در سرش بپیچد و مو را بر تنش سیخ کند، از اینکه با ترس و لرز سایه‌های اطرافش را بپاید، از آسانی کارها، از پروانه‌هایی که با نگرانی در دلش بال بال می‌زدند، از همه چیز خسته شده بود.

شجاعت و عزمی راسخ ناگهان در قلب نقره‌ای درخشید و تپش‌های لرزان و از روی ترسش را به ضربه‌هایی محکم و قوی تبدیل کرد.

تصمیم گرفت با شجاعت با گربه‌ی سایه‌ای روبرو شود. هر چه نباشد، او گربه‌ای بود که به تنهایی یک گروه گربه‌ی لوس و مامانی را به جنگویانی قدرتمند تبدیل کرده بود. او کسی بود که سرنوشت، آینده‌ی قبیله‌ی آتش را به پنجه‌های او سپرده بود. نقره‌ای تنها پسر بوران‌شاه، امید چشمان نگران زمرد و همدم تنهایی‌های کارامل بود؛ او قهرمان قبیله بود.

نقره‌ای احساس کرد آتش در چشمان آبی رنگش، شعله‌ور شد. در دل فریاد زد: «کجایی؟ اگه جرأت داری، بیا و با من روبرو شو!»

هنوز چیزی نگذشته بود که نسیم سردی وزید و با خود، دانه‌های ریز برف را به سر و صورتشان کوبید. نقره‌ای به هم‌رزمانش نگاه کرد که با وحشت و حیرت، نگاهشان را از گربه‌ای به گربه‌ی دیگر می‌دوختند.

مشکی پرسید: «چه اتفاقی داره می‌افته؟! چرا توی چله‌ی تابستون داره برف می‌باره؟»

هیچ کس پاسخی برای این پرسش نداشت. کم کم، نسیم آن قدر سرد شد که لایه‌ی نازکی از یخ، چمن‌های پاخورده‌ی زیر پنجه‌هایشان را تزیین کرد. نفس گربه‌ها در هوا تبدیل به بخار می‌شد و یخ می‌بست و با صدای بسیار ضعیفی به زمین می‌ریخت.

نقره‌ای دوستانش را تماشا کرد که داشتند از سرما می‌لرزیدند. نگاهی به چند متر آن طرف‌تر انداخت و دید که هنوز تابستان است و خورشید، به گرمی می‌تابد در حالی که این سو، انگار تکه‌ای از قطب جنوب بود!

لایه‌ی یخ، روی خز گربه‌ها را هم پوشانده بود. یکی از گربه‌ها که نقره‌ای نتوانست بفهمد کیست، نگاهش را به طرف سرزمین تابستانی دوخت و با تمام توانی که داشت، به آن قسمت خیز برداشت.

نقره‌ای او را تماشا کرد که می‌دوید. مثل تشنه‌ای که پس از مدتها نگاه مشتاقش به تلألوی درخشان آب افتاده است. گربه دوید و به مرز میان زمستان و تابستان رسید. پنجه‌اش را بلند کرد تا آن را وارد گرمای بهشتی کند که در جا یخ زد!

نقره‌ای نفس تندی کشید و به باقی گربه‌ها نگاهی انداخت تا ببیند واکنش آنها چیست که با بدن‌های یخ زده‌ی آنها روبرو شد. آب دهانش را به سختی قورت داد و سعی کرد ضربان نامنظم قلب سرکشش را رام کند.

تمام تلاش جنگجوی جوان زمانی که صدایش را بالا می‌برد تا پژواک آن در تمام جنگل بپیچد این بود که کاری کند تا میویش لرزان و ضعیف به نظر نرسد: «خودت رو نشون بده، سایه‌ی سیاه! من از تو نمی‌ترسم!»

ادامه دارد…

استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده منبع، مجاز است.

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=51055

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.