تاریخ : دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Monday, 20 May , 2024
0
داستان کوتاه:

مدارا با پدر پیر

  • کد خبر : 47928
  • 19 اردیبهشت 1403 - 13:20
مدارا با پدر پیر
مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار می‌دهد. پیر شده است. مرا با بهانه‌گیری‌هایش خسته کرده است… بگو چه کنم؟

«صبح من» با داستان کوتاه: مردی نزد عالمی از پدر خود شکایت کرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار می‌دهد. پیر شده است و از من می‌خواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم روز دیگر می‌گوید پنبه بکار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته کرده است… بگو چه کنم؟

عالم گفت: با او بساز.

گفت: نمی‌توانم!

مدارا با پدر پیر

عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟

گفت: بلی.

گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را می‌زنی؟

گفت: نه، چون اقتضای سن اوست.

آیا او را نصیحت میکنی؟

گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و…

مدارا با پدر پیر

بیشتر بخوانید

گفت: میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد می‌کنی؟!

گفت: نه.

گفت: چون تو دوران کودکی را طی کرده‌ای و می‌دانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نکرده‌ای، هرگز نمی‌توانی اقتضای یک پیر را بفهمی!! “در پیری انسان زود رنج می‌شود، گوشه‌گیر می‌شود، عصبی می‌شود، احساس ناتوانی می‌کند و… “پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن اقتضای سن پیری جز این نیست.”

مدارا با پدر پیر

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=47928

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.