تاریخ : یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Sunday, 19 May , 2024
0
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۴۸

  • کد خبر : 47650
  • 16 اردیبهشت 1403 - 13:00
رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۴۸
قبیله‌ی آتش حالا دیگر در جنگل جا افتاده است؛ اما قبایل دیگر چندان مایل نیستند، گربه‌های خانگی در جنگل بمانند. در فصل جدیدی از زندگی نقره‌ای و کارامل، با نبردهایی سخت برای پایداری و ماجراهایی عجیب، روبرو خواهیم شد.

مجله‌ی خبری «صبح من»: هنوز به اردوگاه نرسیده بودند که صدای خنده و میوهای شاد به گوش نقره‌ای رسید. فهمید که باز هم همه چیز خوب پیش رفته و نقشه‌ی صاعقه، موفقیت‌آمیز بوده است.

نقره‌ای وارد ادروگاه شد و در تاریکی شب و میان جمعیت، یک جفت چشم آشنای سبز را تشخیص داد. میو کرد: «میونل!»

میونل با لبخندی به پهنای صورت، جلو آمد. خزِ سفید و طلایی همیشه تمیزش، حالا پاره پاره و کثیف بود. لاغرتر از قبل به نظر می‌رسید و هنوز چشمانش، زیرک و دقیق بودند.

نقره‌ای ایستاد و با شرمندگی میو کرد: «من رو ببخش که تنهاتون گذاشتم.»

میونل با تکان سر، حرف نقره‌ای را رد کرد و گفت: «اتفاقا ما هستیم که باید شرمنده باشیم. از بی‌عرضگی ما بود که گرفتنمون. چند باری فرار کردیم ولی وسط راه ما رو برگردوندند و جامون رو تغییر دادند. امشب هم قصد فرار داشتیم. وسط راه بودیم که صاعقه رو دیدیم و بعد با هم برگشتیم.»

نقره‌ای لبخندزنان به او خوشامد گفت ولی کمی پکر شده بود. او انتظار یک جنگ درست حسابی و تمام عیار را داشت که در آن، حداقل یک گربه زخمی می‌شود؛ نه فراری که خیلی راحت انجام شود!

از چهره‌های صاعقه و گروهش، مشخص بود که آنها هم مثل نقره‌ای فکر می‌کردند و مثل او، حالشان گرفته شده بود.

نزدیکی‌های ظهر فردا، جلسه‌ی دیگری در بالای بلندترین صخره‌ی قلمرو برگزار شد؛ اما این بار، میونل که هویتش برای همه فاش شده بود هم در آن حضور داشت.

نقره‌ای بود که درخواست تشکیل جلسه را داده بود. تصمیم داشت که فقط اعضای شورای جنگ را از ماجرای گربه‌ی سایه‌ای و کابوس کوتاه دیشبش باخبر کند.

وقتی میو کرد، تمام چشم‌ها به دهان او دوخته شده بود و وقتی مکث کرد تا نفس تازه کند، میونل گفت: «نقره‌ای راست می‌گه. اوضاع از اون چیزی که فکر می‌کنید، خراب‌تره. شخصیت منفی جایی که زندگی می‌کردم، یعنی کاپیتان کله‌ماهی، این جناب (به گربه گندهه اشاره کرد) و رهبران قبایل آب و باد همه توی گروهی هستند به نام … »

گربه گندهه ادامه داد: «به نام جنگجویان تاریکی. من عضو بودم خوش‌تیپ‌خان. لطفا تجدیدنظر کن درباره‌م. این سایه که زندگی همه‌ی ما رو تحت تأثیر قرار داده، تمام گربه‌های بدجنسی رو که می‌تونسته، پیدا کرده و جوری روی روانشون تأثیر گذاشته که با اشاره‌ی اون، براش جون بدن!»

رعد با لحنی شکاکانه پرسید: «از کجا بدونیم راست می‌گی؟»

گربه گندهه گفت: «چون من از قربانیان این ماجرا بودم! اگه دست روی حساس‌ترین نقطه‌ی زندگی قربانی بذاری، می‌تونی جادوی اون رو باطل کنی.»

صاعقه گفت: «اگر بخوایم یارانش رو ازش بگیریم و قدرتش رو کم کنیم، باید بریم سراغ تک تک جنگجویان تاریکی و نقاط حساس زندگی‌شون رو پیدا کنیم و … »

بوران‌شاه حرف او را قطع کرد: «که خیلی زمان‌بره و ناکارآمد. چون معلوم نیست که موقعی که ما تأثیر جادوی اون روی یه بدبختی رو خنثی می‌کنیم و سراغ بدبخت بعدی می‌ریم، روی بدبخت قبلی دوباره تأثیر نگذاشته باشه! باید فکر دیگه‌ای کنیم.»

سرخس‌پا میو کرد: «الان باید تمرکزمون رو بذاریم روی حمله‌ی هفته‌ی آینده.»

اعضای شورای جنگ، پچ‌پچ‌کنان مشغول نقشه کشیدن شدند. بدبختانه، همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت…

ادامه دارد…

استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و منبع، مجاز است.

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=47650

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.