رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۴۶
مجلهی خبری «صبح من»: سفرشان در سکوت و به سرعت انجام شد. چیزی نگذشت که به سرپایینی منتهی به چهارصخره رسیدند. بدون صبر، از سراشیبی سُر خوردند، نگاههای خیره و سرد گربههای دیگر را رد کردند، گوشهای نشستند و منتظر شروع جلسه شدند. نقرهای هنوز هم میترسید. دست خودش نبود. این افکار، لحظهای رهایش نمیکردند. … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۴۶
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.