رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۹
مجلهی خبری «صبح من»: کارامل از بحث و گفتوگوی میان اعضای قبیله استفاده کرد و زمرد را آهسته، از اردوگاه خارج کرد. تا تنها شدند، پرسید: «تو اینجا چی کار میکنی؟» زمرد بی خیال جواب داد: «همون کاری که همه میکنند؛ زندگی!» ـ «به من جواب سر بالا نده. درست میو کن!» ـ «حالا که … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۹
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.