رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۸

مجله‌ی خبری «صبح من»: رعد زودتر به خودش آمد. اعتراض کرد: «چی؟! یعنی تصمیم گرفتی رأی اون غریبه رو بپذیری؟» بوران‌شاه سر تکان داد. چهره‌اش هیچ چیز را نشان نمی‌داد. رعد منفجر شد: «این بی‌انصافیه. اون بود که امداد غیبی براش رسید. تو باید… » بوران‌شاه راسخانه میو کرد: «فکر نکن نفهمیدم که نقره‌ای به … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۸