رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۲
مجلهی خبری «صبح من»: سپیدهی سحر که سر زد، نقرهای دزدکی به اردوگاه بازگشت و در لانهاش خوابید. صبح که شد، افکارش منظمتر و روحیهاش بهتر شده بود اما همچنان صدایی که میگفت او شکست خورده است، رهایش نمیکرد. وقتی همه از خواب بیدار شدند، بورانشاه گربههایش را برای جلسهای فراخواند. صدایش را صاف و … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۲
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.