رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۰
مجلهی خبری «صبح من»: نقرهای که از اردوگاه بیرون زد، دیگر هوا تاریک شده بود. آسمان، به رنگ طلایی و بنفش درآمده بود و آخرین پرتوهای نور خورشید، بر روی برفهای دیوار پشتی اردوگاه تابیده و آنها را درخشان کرده بود. نقرهای آنجا ایستاده بود و با افکار خود، کلنجار میرفت. او شکست خورده بود. … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۳۰
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.