رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۲۲

مجله‌ی خبری «صبح من»: کارامل داشت از کنار لانه‌ی مادرها به سختی رد می‌شد تا به طرف لانه‌ی جنگجویان برود که پایش سُر خورد و درون لانه فرود آمد. وقتی نشست تا پنجه‌هایش را بررسی کند، متوجه نگاه متعجب طلوع شد. لبخندی از روی شرمندگی زد: «خواب بودی؟ ببخشید.» طلوع نشست و سر تکان داد: … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۲۲