تاریخ : سه شنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۳ Tuesday, 10 September , 2024
5

چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟

  • کد خبر : 38219
  • 24 بهمن 1402 - 9:00
چرا امام حسین(ع) کشتی نجات است؟
امام موسی صدر ضمن پرداختن به این موضوع می‌گوید: ای کسی که به آنچه در برابر تو رخ می‌دهد بی اعتنایی و نسبت به حقی که در برابر تو پایمال می‌شود ساکت می‌مانی در آینده به آبرو و جان مردم تعرض می‌شود و ریختن خون دیگران جایز شمرده می‌شود و تو یا به آن خشنودی یا در آن نقش داری یا در برابر آن ساکت می‌مانی هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد و هیچ راه میانه ای در کار نیست یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راه‌های گمراهی و چه بسیارند راه‌های گمراهی... .

مجله‌ی خبری «صبح من»: امام موسی صدر در سخنرانی‌ای با این موضوع «حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات» به بیان دلایل اینکه چرا امام حسین(ع)، کشتی نجات است، پرداخته‌اند که در کتاب «سفر شهادت» به چاپ رسیده است. در ادامه، این مطلب را می‌خوانیم:

رسول خدا(ص) فرموده است: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. کشتی نجات است چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلین است که پیامبر(ص) برای خود باقی گذاشته و فرموده است: «مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر که بر آن کشتی سوار شود، نجات یابد هر که از آن بازماند، غرق شود.» ولی در این میان امام حسین(ع) ویژگی خاصی دارد

پیامبر راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می‌کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراغ نور، امام حسین است. معنای این سخن روشن است و سعی می‌کنم از این فرصت برای تطبیق این سخن بر زندگی عادی خودمان استفاده کنم.

برای آنکه بفهمیم چگونه حسین(ع) چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی می‌گویم:

انسان طبیعتاً در عملکرد خود هرچه بیشتر پیش برود بیشتر به آن خو می‌گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‌شود وقتی انسان کاری نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می‌دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و بر خلاف عادت پیشینه اوست برای او سنگین و دشوار است ولی همان کار در مرتبه دوم آسانتر و در مرتبه سوم آسان‌تر از قبل می‌شود و به همین ترتیب انسان به کار نیک یا زشت عادت می‌کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می‌شود به گونه ای که ترک آن برای او دشوار می‌شود.

مثالی ساده بزنم ماشین وقتی از جای مرتفع پایین می‌آید هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی حرکت می‌کند و متوقف کردن آن آسان است ولی هر چه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر و نگه داشتن آن دشوارتر می‌شود تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‌ای می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن شود و حتی اگر راننده درصدد متوقف کردن ماشین برآید وضع بدتر می‌شود و خطر بیشتری او را تهدید می‌کند شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می‌کند.

انسان هنگام انجام دادن هر عملی خیر یا شر وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‌دهد آن را سخت و دشوار می‌یابد ولی به تدریج آن عمل برای او آسان می‌شود و جزئی از زندگی و عادات او می‌شود. شاید بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می‌کشیم برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می‌کنیم ولی کم کم این کار زیانبار و خطرناک، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و عادتمان می‌شود.

عادت کردن در زندگی انسان امری طبیعی و ملموس است یک مثال از هندسه بزنم: وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‌رود اگر اندکی حتی به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود مسلماً از مسیر خود دور خواهد شد. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می‌شود ولی هر چه بیشتر هرچه در مسیر منحرف جلوتر رود بیشتر از راه راست دور می‌شود. در ابتدای انحراف از مسیر، تنها چند گام از راه راست دور می‌شود. فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر ۴ کیلومتر ۵ کیلومتر یا ۲۰ کیلومتر دور می‌شود ولی اگر در مسیر نادرست ۱۰ ساعت یا یک روز راه برود مسافت بسیاری از راه اصلی منحرف می‌شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.

این طبیعت زندگی ما و همه ما آن را درک کرده ایم. اینجاست که نقش هدایتگران و واعظان و اندرز دهندگان آشکار می‌شود شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب می‌شویم یا حق کوچکی را نادیده می‌گیریم یا آن را انکار می‌کنیم خود را گناهکار نمی‌بینیم چرا؟ چون با خود می‌گوییم گناه من چیست؟ من تنها مرتکب گناهی کوچک شده ام انسانی را از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کرده‌ام به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کرده‌ام ولی این کارها وقتی تکرار شود انسان به انجام دادن آنها عادت کند بسیار خطرناک می‌شود.

امروز من حق کوچکی را نادیده می‌گیرم مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم ولی آن را انکار می‌کنم یا چند متر مربع از زمین های کسی در زمین من است و من آن را انکار می‌کنم و می‌گویند اینها ساده و ناچیز است ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی پس از مدتی، زمینه را برای روا داشتن ستمی بزرگتر فراهم می‌کند؛ مانند ماشین که در سراشیبی هرچه جلوتر برود سرعت آن بیشتر می‌شود. من بار اول ۱۰ متر از زمین دیگری را غصب می‌کنم بار دوم ۱۵ متر بار سوم هزار متر مربع و همینطور ستم و عادت خود را بیشتر می‌کنم.

وقتی من مرتکب گناه می‌شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی بینم به کجا می‌انجامد ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می‌تواند این پیامدها را ببیند و می‌داند انحرافی که امروز با یک گام یا ۱۰ متر یا هزار متر آغاز می‌شود فردا به صدها و هزاران متر می‌انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‌شود. ظلم و جور و اشتباه نسبت به دیگران همیشه با انجام دادن یک عمل تحقق نمی‌یابد. ستم کردن تنها این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست بدهیم بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‌شود و همان گونه که شنیده‌اید کسی که از حق چشم‌پوشی کند و از گفتن آن خاموش بماند شیطانی لال است.

کسی که در برابر ستمگر ساکت می‌ماند و به او اجازه جولان می‌دهد در حقیقت به نوعی ظلم را تایید و با آن سازش می‌کند و مظلوم را خار می‌سازد این دو نوع ستم کردن ایجابی و سلبی در حیات ملت‌ها وجود دارد هرچند آشکارا به چشم نیاید ولی حوادثی رخ می‌دهد که این حقیقت را آشکار می‌کند به حادثه کربلا و قیام امام حسین(ع) این چراغ هدایت برگردیم تا ببینیم چگونه امام حسین راه را روشن کرد تا مردم، خود حقیقت را دریابند.

می‌دانید که امام حسین و فرزندان و برادران و یاران ایشان به شهادت رسیدند و اهل بیت امام به اسارت رفتند در کربلا زشت ترین جنایت و بزرگترین خیانت رخ داد و شدیدترین ستمی که از دست ستمگر بر می‌آید روا داشته شد ستمی که در کربلا روا داشته شد با هیچ ستمی مقایسه شدنی نیست ولی جای این سوال است که چه کسی این مشکل را پدید آورد چه کسی ستم کرد. در این حادثه یک نفر فرمان داد که یزید بود یک نفر امیر بود یعنی ابن زیاد یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمر بن سعد بود گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیم در کشتن امام حسین(ع) دخالت کردند که شمر و یاران او و سپاه حاضر در کربلا بودند.

سوال این است اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمر بن سعد بودند آیا امام حسین با آن شکل دردناک به شهادت می‌رسید؟ اگر افراد سپاه دشمن ۲۰ و ۵۰ نفر بودند آیا می‌توانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی کنند؟ به فرمان فرمانده و اجرای مجریان و تایید تایید کنندگان و سکوت خاموشان یعنی می‌توانیم بگوییم آن امت همگی با قول و فعل و سکوت و خوشنودی و فرمانبری خود در کشتن امام حسین(ع) اجماع کردند. همگی در رقم زدن واقعه کربلا توافق داشتند جز اندکی از آنان.

این حقیقت چه زمانی برای مردم آشکار شد؟ پس از رخ دادن آن واقعه. در آن زمان کوفه از بزرگ ترین پایتخت های جهان اسلام بود. جمعیت کوفه چند نفر بود صدها هزار نفر. هر یک از آنان باید با خود فکر می‌کرد که اگر او ساکت نمی‌ماند و به یاری حسین(ع) می‌شتافت حسین(ع) کشته نمی شد زیرا یک مجموعه مرکب از افراد است و همانگونه که در یک شب ۳۰ نفر به سپاه امام حسین(ع) پیوستند اگر هزار نفر ۴ هزار نفر ۵ هزار نفر جمع می‌شدند و به امام حسین(ع) می‌پیوستند این فاجعه پیش نمی آمد؛ بنابراین امام حسین(ع) با شهادت خود در واقع ذره بینی در برابر چشمان مردم قرارداد و آنان را از مسئولیت و نتیجه کارهایشان آگاه کرد که امروز شما سکوت می‌کنید یا در همی می‌گیرید یا در خانه می‌نشینید یا فرزند خود را از ترس کشته شدن به خانه باز می‌گردانید. پیامد این کارها چیست؟ پیامد این کارها در نهایت کشته شدن امام حسین(ع) است.

امام حسین(ع) کشته شد ولی کشته شدن او یک باره و ناگهانی اتفاق نیفتاد بلکه نتیجه سلسله حوادثی بود که پس از رسول خدا و با روی کار آمدن معاویه آغاز شد و به شهادت حسین بن علی(ع) انجامید انحرافی که ابتدا پدید آمد جزئی بود سکوت یا ترس یا گرفتن دینار و درهم گرفتن ۱۰ یا ۱۵ لیره یا چند متر زمین. جنایت اینگونه آغاز شد و کم کم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسید که به کشته شدن پسر دختر رسول خدا انجامید آن هم به شکلی فجیع و دردناک و هیچ کس دم بر نیاورد همه ساکت ماندند حسین(ع) از حقیقت پرده برداشت یعنی به مردم گفت ای کسی که به اندازه سرسوزن به مردم ستم می‌کنی تو در مسیری حرکت می‌کنی که پیامد آن ستم کردن به زندگی و آبرو و دین همه مردم است.

ای کسی که یک قدم از مسیر حق منحرف شده ای به جای خواهی رسید که به کشتن پسر دختر پیامبر راضی خواهی شد و یا در آن شرکت خواهی کرد. ای کسی که به آنچه در برابر تو رخ می‌دهد بی اعتنایی و نسبت به حقی که در برابر تو پایمال می‌شود ساکت می‌مانی در آینده به آبرو و جان مردم تعرض می‌شود و ریختن خون دیگران جایز شمرده می‌شود و تو یا به آن خشنودی یا در آن نقش داری یا در برابر آن ساکت می‌مانی هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد و هیچ راه میانه ای در کار نیست یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راه‌های گمراهی و چه بسیارند راه‌های گمراهی.

کسی که در مجلس امام حسین شرکت می‌کند در یک لحظه فکر کند و بسیاری از ما با خود فکر کرده ایم که کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیمی می‌رسیدیم. بسیاری از ما می‌گوییم اگر ما در کربلا بودیم بی گمان حسین را یاری می‌کردیم آیا معنای حضور شما در این مراسم این نیست که اگر ما در کربلا بودیم حسین را یاری می‌کردیم ولی بین خود و خدای خود اگر خواستید درباره کسانی که امام حسین(ع) را در کربلا کشتند داوری کنید باید به اوضاع و احوال حاکم بر آن جماعت که آنان را به این وضع کشاند توجه کنید.

گناه آن امت در کشتن امام حسین(ع) تنها در این نبود که برخی از آنان به کربلا رفتند و تیر انداختند و شمشیر زدند و سنگ پرتاب کردند یا در کشتن امام مشارکت کردند نه. تنها این افراد گناهکار و مسئول نبودند بلکه مادری که در کوفه یا در مسیر کوفه تا کربلا فهمید حسین(ع) قیام کرده است ولی فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نیفتند آن مادر باید بداند که فتنه خواهد رسید و او نیز در کشتن حسین(ع) شریک است باید بر حذر باشیم.

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=38219

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.