رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی ـ بخش ۱۵

مجله‌ی خبری «صبح من»: نقره‌ای پرسید: «تو واقعا کی هستی؟» میونل آه کشید و حکایتش را شروع کرد: «من توی ساحل به دنیا اومدم و همون جا بزرگ شدم. وقتی نوجوون بودم، گربه‌های ساحلی دیگه رو جمع کردم و سردسته‌ی اون گروه شدم تا از قلمرومون در برابر یه گربه‌ی شرور که قبلا گربه‌ی دزدان … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی ـ بخش ۱۵