رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای ـ بخش صد و هجدهم

مجله‌ی خبری «صبح من»: کمی بعد، نقره‌ای یک چشمش را باز کرد. دور و برش را نگاه کرد تا ببیند که خبری از نسیم هست یا نه. برنامه‌اش این بود که خودش را به خواب بزند تا نسیم پی کارش برود و خودش هم فرار کند. مثل اینکه موفق شده بود. اگرچه واقعاً به خواب … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای ـ بخش صد و هجدهم