رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش چهل‌ویکم

مجله‌ی خبری «صبح من»: ناگهان کسی فریاد کشید: «بچه‌ها! کیک رو آوردن!» همه با شادی فریاد کشیدند و راه را باز کردند. گربه‌ها، نقره‌ای و کارامل را پشت یک میز کوتاه نشاندند و کیک را جلویشان گذاشتند. نقره‌ای با حیرت فهمید که این همه هیاهو برای کیک، در اصل برای حدود پنجاه تا تن ماهی … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش چهل‌ویکم