رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش سیونهم
مجلهی خبری «صبح من»: نقرهای، خودش را در میان یک جنگل پیدا کرد. چقدر اینجا آشنا بود … اینجا، جنگلی در نزدیکی خانهی نقرهای بود.نقرهای نفس عمیقی کشید. بوی درخت و هوای تازه و شکار به مشام او خورد. شکار! نقرهای هیچ وقت طعم یک شکار تازه را نچشیده بود. چقدر خوب میشد اگر میتوانست … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش سیونهم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.