رویای کاراملی با اَکلیل نقره‌ای ـ بخش سی‌وهشتم

مجله‌ی خبری «صبح من»: خاکستری در عمل انجام شده قرار گرفته بود. چاره‌ای نداشت چون کارامل داشت به طرف او می‌آمد.خاکستری چند قدم جلو رفت تا به کارامل رسید. با شرمندگی میو کرد: «کارامل، من متأسفم. نباید اون حرفا رو …»ـ می‌دونم. ـ دست خودم …ـ می‌دونم. ـ خواهش می‌کنم منو ….ـ بخشیدم. ـ جدی؟!کارامل … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیل نقره‌ای ـ بخش سی‌وهشتم