رویای کاراملی با اَکلیل نقرهای ـ بخش سیوهشتم
مجلهی خبری «صبح من»: خاکستری در عمل انجام شده قرار گرفته بود. چارهای نداشت چون کارامل داشت به طرف او میآمد.خاکستری چند قدم جلو رفت تا به کارامل رسید. با شرمندگی میو کرد: «کارامل، من متأسفم. نباید اون حرفا رو …»ـ میدونم. ـ دست خودم …ـ میدونم. ـ خواهش میکنم منو ….ـ بخشیدم. ـ جدی؟!کارامل … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیل نقرهای ـ بخش سیوهشتم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.