رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش سیوچهارم
«صبح من» با رمان نوجوان: نقرهای به خانه برگشت و یک تن ماهی از یخچال برداشت. دور آن، روبانی پیچید و به شکل پاپیون، گره زد. بعد به طرف خانهی خواهرش به راه افتاد. از دریچهی عبور گربه، داخل شد و دید که کارامل با بیحوصلگی با یک کاموا بازی میکند. تا نقرهای را دید، … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش سیوچهارم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.