رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش دهم

«صبح من» با رمان نوجوان: کارامل جلوی در خانه‌ای ایستاد و به نقره‌ای گفت: «خب، رسیدیم به بخش جذاب ماجرا» و بعد با دمش، علامتی را نشان داد.چند لحظه بعد، گربه‌ای خاکستری از خانه بیرون آمد. جلوی کارامل ایستاد و گفت: «روز به خیر کارامل. خیلی وقته به ما سر نمی‌زنی. این آقای خوشتیپ کیه … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش دهم