رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش نهم

«صبح من» با رمان نوجوان: چند روز از آن ماجراها می‌گذشت. کارامل و نقره‌ای آرام‌تر شده بودند و منتظر فرصت مناسبی بودند تا به دنبال پدرشان بروند.روزی از روزها، کارامل، نقره‌ای را دعوت کرد تا با هم در اطراف خانه‌شان گشتی بزنند تا نقره‌ای اطراف را بهتر بشناسد. کارامل، منتظر نقره‌ای ایستاده بود. نقره‌ای با … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش نهم