رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش پنجم
«صبح من» با رمان نوجوان: کارامل با دهان باز، چشمانش سبزش را از مادرش به نقرهای و دوباره از نقرهای به مادرش برمیگرداند. نمیتوانست باور کند. نقرهای هم همین طور.نقرهای از تعجب زبانش بند آمده بود و دهانش باز بود که ناگهان کاغذ از دهانش بر روی زمین افتاد و به پشت چرخید. یک عکس … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش پنجم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.