رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش چهارم

«صبح من» با رمان نوجوان: نقره‌ای گفت: «این موشه سر اون گربه‌ی بدبخت چقدر بلا میاره. آخه مگه اون بدبخت به توی فسقلی چی کار داره؟»کارامل جواب داد: «به نظر منم موشه بعضی وقتا زیاده‌روی می‌کنه». به محض پایان حرفش، صدای خوردن چیزی به پنجره را شنید. سرش را برگردادند و جِف را دید که … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش چهارم