در جستجوی خود ـ بخش پانزدهم

«صبح من»: صدا گنگ و گنگ‌تر شد و دیگر هیچ چیز یادم نیست تا این‌که چشمانم را باز کردم دیدم مردی بر روی صندلی کنار دستم، سرش را به کنار تخت تکیه داده و خوابش برده بود. موهای سفید زیادی داشت. تعجب کردم چرا این مرد اینقدر به من نزدیک است. چشمانم را چرخاندم تا … ادامه خواندن در جستجوی خود ـ بخش پانزدهم