در جستجوی خود ـ بخش سوم

صبح من: چشمانم را باز کردم دیدم در بیمارستان خوابیدم. روی تختی سِرُم به دست دراز کشیدم. نرگس خانم روی صندلی بغل من داشت مجله می‌خواند.ـ «نرگس خانم خدا خیرت بده بریم خونه ممنون»ـ « اِ بهوش اومدی بالاخره. باید سِرُمت تموم بشه بعد می‌ریم.» ـ «علی کجاست؟»ـ «پیش محسن. از خونه ما که رفتی. … ادامه خواندن در جستجوی خود ـ بخش سوم