«صبح من» با دلنوشتهها: آمادهام. از قبل هیجان داشتم. سرانجام قرار است به پرواز درآیم. ابرهای متراکم. موعد بارش برف شد. من دانه برفم. نوبتم فرا رسید. سقوط از ارتفاع. سقوط از آنچه بودی. دل کندن از محل زندگی. تجربه حس جدید. همراهی با چرخه طبیعت. هرچقدر هم مقابل این چرخه بایستم سرانجام مرا با خود میبرد، پس بهتر است در زمان خودش به رشد برسم. چه پرواز دلچسبی.
چقدر دانه برف همراهند. هدفم را میدانم. رسیدن به زمین، آب شدن و دوباره بخار و بعد ابر شدن. این زندگی من است. چه بخواهم چه نخواهم هستم و این جریان در حال حرکت. خودم را نه رها میکنم نه آنقدر محکم میچسبم که حرکتم تند یا کند شود، زیرا در آخر خواهم رسید. آب خواهم شد و دوباره بخار. مهم این است که در همین زمان سقوط لذت هستی را میبرم.
هر بار ابر شدم و باریدم تجربهام متفاوت بود. تکرار است، اما تکراری متفاوت. این تناقض حرکت زندگی من کشف جدید است. هر بار به یک جا فرود آمدم و به یک نحوی بخار شدم، هیچ کدامشان با هم یکی نبود. هدف را میدانم. تلاش برای هدف است، اما قِسمت هر بار مرا به نحوی در این چرخه قرار میدهد. مهم نتیجه است. هر چه خوشی و ناخوشی در مسیر، فقط باید مرا به هدف برساند. خوشی و ناخوشی هر دو در کنار هم. نمیخواهم هر کدام مرا از حرکت باز دارند. توان حرکت دارم که دانه برفم.
شد آنچه باید میشد. فرود بر روی برگ و غلطیدن و افتادن به زمین. افتادن مرا نگه نمیدارد. آب میشوم و به درون زمین فرو میروم. این بار تجربه جدید. نمیترسم. تنها تجربه میکنم و به دنبال هدف. میتوانم راهی پیدا کنم تا دوباره به پرواز دربیام. سفره آب زیر زمینی مرا به اوج میرساند. این آزمون حیات من است.