جانسوزترین وداع تاریخ (ویدئو) پنج روش حضرت فاطمه(س) در دفاع از ولایت دعوت به سفری فضایی: به فضا خوش آمدید! آیا میتوانید ارتباطی بین اعداد زیر پیدا کنید؟ چرا موفقیت بهترین انتقام است؟ رمان شاهزاده و ماه ـ قسمت ششم ایده هایی جالب برای چیدمان زیبا و ساده خانه شانس مدالهای ایران در مسابقات جهانی وزنهبرداری کدامند؟
«تونستم برات شمارهی پرستار رو گیر بیارم.» اونقدر خوشحال بودم که دست دیوید را گرفتم و به سمت باجهی تلفن رفتیم. با شوق و ذوق زیاد گفتم: «خب بگو، بگو … اصلا نگو … خودت بگیر …
چرا این گونه شد؟ تمام نقشههایی که کشیده بودم... چرا باید با دیدن این فرد، خشکم بزند؟ همانطور مات و مبهوت داشتم به او نگاه میکردم که ... برای خواندن ادامهی ماجرا با ما همراه باشید.
یادم افتاد که این عدد بارها در خواب به من یادآوری میشد. ناخودآگاه گفتم: «بچهها بدبخت شدیم.» دیوید با نگرانی گفت: «هنوز نیومدیم بدبخت شدیم!»
من که همینجوری خیره مونده بودم و صداها برایم گنگ شده بود با ضربه الکس روی دوشم به خودم اومدم و همه برگشتیم اتاق....
دیوید با بی اهمیتی گفت: «حالا فکر میکنی ربطی داره بین این پرستاره و خوابت؟ به نظر من که فقط تشابه اسمیه. خیلیای دیگه هم میتونن این اسمو داشته باشن.»
گوشهی کلیسا نشسته بود و کتابی در دست داشت. اما زیر کتابش، دفترچهی من بود. چرا دفترچه دست او بود؟ برایم عجیب شد. بعد از مراسم به سرعت سراغش رفتم...
با کمک پرستار بلند شدم و به سمت اتاقم حرکت کردم. وقتی به اتاق رسیدم، همهی بچهها به سمت من آمدند. انگار از مسابقات المپیک برگشته بودم. استقبال باشکوهی بود!
حالا که بزرگ شده بودم، اضطرابم دو چندان شده بود. چطور تحصیل کنم؟ دانشگاه قبول نشوم، چه کنم؟ کار ندارم، چه کنم؟ نه سرمایهای، نه منبع درآمدی. هر روز مثل ربات زیستن مرا آزرده میکرد... . برای خواندن ادامهی داستان، مطلب زیر را دنبال کنید.