شانس مدالهای ایران در مسابقات جهانی وزنهبرداری کدامند؟ معرفی ۱۵ انیمیشن برتر که دیدن آنها خالی از لطف نیست! تفاوت و نحوه تشخیص الاغ و قاطر رونمایی از خرید جدید پرسپولیس؛ ستاره جدید خط آتش سرخها از استقلال میآید؟ روش تهیه پودینگ چیا چگونه فرزندان خود را به نماز خواندن، تشویق کنیم؟ (ویدئو) روش ساخت بازی اعصابسنج چرا توصیه میشود کمی نمک، به کیک و شیرینی اضافه کنیم؟
الیزا ساکت و لرزان بود. او سابق بر این، هرگز شوهرش را در چنین حالتی ندیده بود. تمام زمینههای اخلاقیات مذهبی او به نظر میرسید که مانند نیهای باریکی در این گرداب خشم و هیجان، در هم پیچیده و نابود میشود.
در اینجا ابروان جرج در هم رفت، حالت چشمانش که گویی آتش از آن بیرون میریخت، آنچنان خشمناک بود که همسرش از دیدن آن، بر خود لرزید...
جرج! این تو هستی؟ چرا مرا ترساندی؟ چقدر از دیدنت خوشحالم. بیا تو. خانم امشب به مهمانی رفته است. بیا برویم به اتاق کوچک من تا چند ساعتی را با هم بگذرانیم.
غم و اندوه الیزا پس از به دنیا آمدن پسرش هاری، از بین رفت و تمام زندگی و هم و غم این زن جوان در وجود پسر کوچکش جمع شد و یک بار دیگر، زندگی روی شادی و خوشبختی را به آنها نشان داد.
الیزا صرفا زیبا نبود بلکه از کودکی تحت قیمومیت خانم خودش در امن و امان زندگی میکرد و زمانی که به سن رشد رسید، با جوان خوشظاهر و مهربانی که او هم یک بردهی دورگهی سیاهپوست بود، ازدواج کرد.
الیزا دیگر دست و دلش به کار نمیرفت. کارها را درست انجام نمیداد و وسایل را به زمین میانداخت. وقتی خانمش از او خواست که لباس ابریشمی او را برایش بیاورد، الیزا به جای آن، یک لباس خواب بلند آورد!
آقای شلبی همین که دید، در پشت سر آقای هالی بسته شد، پیش خودش گفت: «کاش میتوانستم او را از این بالا پرت کنم روی پلهها. او خوب میداند که من در چه موقعیتی قرار گرفتهام. قبلا اگر کسی به من میگفت، ممکن است روزی بیاید که تام را به یکی از تجار بیانصاف بفروشم، در جواب میگفتم، کسی که این کار را بکند، از سگ هم پستتر است!
این کتاب پرفروشترین کتاب داستان در قرن نوزدهم بود. علت شهرت این رمان را محتوای انسانی، احساس برانگیز و داستانگویی موفق آن دانستهاند. از این پس، در بخش داستان یکشنبههای «صبح من»، این رمان قدیمی را برای شما قرار خواهیم داد.