کشتی آزاد قهرمانی آسیا؛ ۲ فینال و ۳ شانس برنز برای ایران
سراب چیست و چگونه به وجود میآید؟
(ویدئو) روند طراحی پلیاستیشن در گذر زمان
نرخهای جدید بیمه انواع خودرو اعلام شد + جدول
قصههای هزار و یک شب: علی و شمسالنهار ـ ۱۰
آموزش مقدماتی نرم افزار Microsoft Word (سربرگ insert)
معرفی خواص و ویژگی های برنج قهوه ای
با غیبت قهرمان بحرینی المپیک، شانس طلایی شدن برای محمدمبین عظیمی!
آن شب وقتی خانم شلبی، الیزا را مرخص کرد، حس ششم الیزا به وی حکم میکرد که ماجراهایی در جریان است. الیزای باهوش هم بهتر دید که در این فضای متروکه، مخفی شده و در صورت امکان، از ماجرا سردرآورد.
باید این حقیقت را پذیرفت که این موضوع تمام شده. حتی اسناد و مدارک مربوطه نیز امضا و رد و بدل شده است و در حال حاضر قانونا آقای هالی، صاحب تام و هاری است و شما هم باید خدا را شکرگزار باشید که این موضوع، به همین جا ختم شد ...
من خودم به الیزا یاد دادم که چگونه یک زن مقدس و مسیحی باشد و با ایمان و اعتقاد تمام دعا کند و حالا من چه میتوانم بگویم در حالی که تو تصمیم گرفتهای که روحش را و تمام وجودش را بفروشی، آن هم به یک مرد ظالم بیشخصیت!
من و تو بارها دربارهی آزادی با او صحبت کردیم. شاید همهی اینها از یادت رفته است؟ خب با این حساب، حالا دیگر من همه چیز را باور میکنم. بله حتی باور میکنم که تو موجود سنگدل، حاضر به فروش هاری کوچولو هم خواهی شد که تنها فرزند الیزای بیچاره است
چرا از میان همهی آنها این دو نفر را انتخاب کردهای؟ تام بهترین، قدیمیترین و باوفاترین بردهی ماست. همینطور تو خودت بهتر میدانی که هاری، چقدر شیرین و زیباست! و الیزا چقدر او را دوست دارد. من واقعا تعجب میکنم که تو چطور از میان تمام بردههایمان، این دو را انتخاب کردهای.
خانم شلبی به یاد صحبتهای آن روز صبح با خدمتکارشان، الیزا افتاد و رو به همسرش کرد و گفت: «راستی آرتور! آن مرد بیادبی که تو امشب برای شام دعوتش کرده بودی، که بود؟ ...
در همین حال که جلسهی پاک و بیریای مذهبی در کلبه عمو تام و همسر باوفایش، کلوئه برپا بود، در خانه ارباب او، آقای شلبی هم جریانات دیگری رقم میخورد....
عموتام که از این شیرینکاریهای دخترکوچولویش سر وجد آمده بود، او را روی دست بلند کرد. اندکی عقبتر رفت تا بتواند او را بهتر ببیند. آن گاه گفت: «این دختر واقعاً کمنظیر است!»