تاریخ : چهارشنبه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۳ Wednesday, 4 December , 2024

رمان کوه‌های سفید - مجله خبری صبح من

08آذر
رمان کوه‌های سفید ـ بخش ششم

رمان کوه‌های سفید ـ بخش ششم

من درباره‌ی خرابه‌های شهرهای بزرگ و قدیمی، چیزهایی شنیده بودم اما درباره‌ی آنها، کمتر کسی صحبت می‌کرد؛ آن هم به شکلی ناقص و با کمی ترس. هیچ کس به فکرش نمی‌رسید کاری که جک کرده بود را انجام دهد و به آنها نزدیک شود.

01آذر
رمان کوه‌های سفید ـ بخش پنجم

رمان کوه‌های سفید ـ بخش پنجم

این مسئله‌ی خیلی تکان‌دهنده‌ای بود که آدم از زبان جک بشنود که کم و بیش آرزوی آواره شدن دارد و من نمی‌دانستم چه جوابی به او بدهم.

24آبان
رمان کوه‌های سفید ـ بخش چهارم

رمان کوه‌های سفید ـ بخش چهارم

جک، اطراف را پایید و من ساعت را سر جایش گذاشتم و کلید کشو را به جای اولش برگرداندم. پیراهن و شلوار کثیفم را عوض کردم و دوباره به طرف ویرانه‌ها به راه افتادیم.

17آبان
رمان کوه‌های سفید ـ بخش سوم

رمان کوه‌های سفید ـ بخش سوم

من، دست چپم را بیشتر در جیب فرو بردم و بدون آنکه به فریاد او جوابی بدهم، به طرف ویرانه‌ها دوان شدم اما او نزدیک‌تر از آن بود که فکر می‌کردم و به تندی به دنبالم دوید.

10آبان
رمان کوه‌های سفید ـ بخش دوم

رمان کوه‌های سفید ـ بخش دوم

بیرون بردن ساعت از خانه بر نافرمانی‌های من می‌افزود اما حال که تا اینجای کار آمده بودم، تصمیم گرفتن برایم آسان بود. فکرم را کردم و مصمم شدم که وقتم را بیهوده تلف نکنم.

26مهر
رمان کوه‌های سفید ـ بخش اول

رمان کوه‌های سفید ـ بخش اول

به جز ساعت بالای برج کلیسا، پنج تا ساعت دیگر هم توی دهکده‌ی ما بود که همه‌ی آنها وقت را تقریبا درست نشان می‌دادند. یکی از این ساعت‌ها مال پدرم بود که روی تاقچه‌ی اتاق نشیمن جای داشت ...