تاریخ : پنجشنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۳ Thursday, 5 December , 2024

رمان نوجوان - رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای- صفحه ۲۳ از ۲۴ - مجله خبری صبح من

01تیر
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش یازدهم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش یازدهم

در قسمت قبل خواندیم، «نقره‌ای» پس از آشنایی با گربه‌های دیگر، شیفته‌ی شخصیت «ببری» شد. او از خواهرش، درباره‌ی «ببری» پرسید و با چیزهایی که فهمید، کنجکاوتر شد تا جایی که ....

31خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش دهم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش دهم

در قسمت قبل خواندیم که «نقره‌ای» درباره‌ی گربه‌های خیابانی، کنجکاو شده بود و خواهرش او را از گربه‌ای برحذر می‌داشت. اما کم کم نقره‌ای باید با گربه‌های دیگر محل نیز آشنا می‌شد و اینک، ادامه‌ی ماجرا...

30خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش نهم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش نهم

در قسمت قبل خواندیم، «کارامل» و «نقره‌ای» پس از مرگ مادر، بسیار اندوهگین بودند و تا پاسی از شب، درددل کرده و سعی کردند تا از غم یکدیگر، کم کنند. نقره‌ای حالا احساس دیگری داشت، او باید از خواهرش در برابر مشکلات، مراقبت می‌کرد. اما به زودی نقره‌ای چیزهایی درباره‌ی «گربه گندهه» خواهد شنید که او را در این راه مصمم‌تر خواهد کرد....

29خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش هشتم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش هشتم

در قسمت گذشته خواندیم که «جف» حامل پیامی تلخ برای «نقره‌ای» و «کارامل» بود. مرگ مادر، برای هر دو گربه، سخت و دردناک بود. اما این امر، سرآغازی برای اتفاقات دیگر بود و ناگهان «نقره‌ای» تازه‌ای، سر برمی‌آورد...

28خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش هفتم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش هفتم

در قسمت گذشته خواندیم، «کارامل» و «نقره‌ای» که اکنون فهمیده بودند خواهر و برادر هستند، صحبت‌های زیادی با هم داشتند. آنها تا پاسی از شب با یکدیگر درددل کردند، گفتند و شنیدند. اما هیچ کدام نمی‌دانستند، روز بعد، چه ماجرایی در انتظارشان است! برای فهمیدن ماجرا، به ادامه‌ی مطلب مراجعه کنید.

27خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش ششم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش ششم

در قسمت‌های گذشته خواندیم که «کارامل» و «نقره‌ای» به دیدار مادر «کارامل» رفتند و در آنجا، حقایقی برای آنها روشن شد. «نقره‌ای» طاقت شنیدن این حقایق را نداشت و خانه را ترک کرد. «کارامل» به دنبال برادرش رفت و ...

25خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش پنجم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش پنجم

کارامل عکس را بالا گرفت و عکس بچه گربه‌ی خاکستری را با نقره‌ایِ حیرت‌زده، مقایسه کرد. چقدر شبیه هم بودند! در حالی که به زور صحبت می‌کرد، پرسید: چطور این اتفاق افتاد؟... به نظر شما، ماجرا چه بود؟ پاسخ مادر کارامل به این پرسش و ماجراهای پشت پرده آن را در ادامه بخوانید.

24خرداد
رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش چهارم
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش چهارم

چند دقیقه‌ی بعد، نقره‌ای با کاغذی در دهانش برگشت. کارامل پرسید: «این چیه؟» نقره‌ای گفت: «بعداً خودت می‌بینی. خوب نیست زیاد منتظر بذاریمش. زشته. بدو بریم». منظور نقره‌ای، دیدار با چه کسی بود؟