مجلهی خبری «صبح من»: مرد از شهر خارج شد. شبی بسیار تاریک بود. به جای آنکه به سمت قبرستان قبلی بازگردد و از جادهی خاکی به طرف دیگری برود، اشتباهی به سمت قبرستان شمالی رفت.
مرد وارد قبرستان شد و دید که آنجا، خالی از سکنه است. تنها رد خونینی به سمت اتاقکی در حاشیهی محوطه کشیده شده بود. با کنجکاوی به طرف اتاقک رفت. اتاقک، خالی از سکنه و پر از تابوت بود. بانداژهای مومیاییها روی زمین افتاده و غرق خون بود.
مرد کشوهای موجود در اتاقک را گشت. دفتری با جلد طلقی پیدا کرد که روی آن نوشته شده بود: «نقشهی قتلها، راهنمایی قتل، سرگذشت مقتولان و اهداف جدید قتل.»
مرد کولهای بر روی رختآویز اتاقک پیدا کرد. آن را برداشت و دفتر را درون کوله انداخت. یک ضبط صوت هم آنجا بود که روی آن برچسبی زده شده بود: «مکالمههای روسا با هم + مکالمههای هدفگذاری برای قتل از اولین تا آخرین؛ فلش به صورت دائمی به ضبط صوت متصل شده است.»
ضبط صوت را هم در کوله قرار داد و سپس از اتاقک و فضای قبرستان خارج شد و به طرف موتور وسپای اجارهای رفت اما موتور، به سرقت رفته بود!
مرد به حاشیهی خیابان آمد و منتظر یک خودرو ماند. خودروی مدل پایینی به رانندگی یک ترول نگه داشت.
ـ «کجا میری؟»
ـ «بیمارستان غربی در شهر ارواح.»
ترول سری تکان داد و مرد سوار خودرو شد.
بعد از چندین ساعت رانندگی، ترول جلوی ساختمان سنگی بیمارستان توقف کرد. مرد چندین اسکناس به ترول پرداخت و از خودرو پیاده شد.
حالا دیگر ظهر شده بود. کاغذی را دید که روی دیوار بیمارستان چسبانده شده بود با عکسی از چندین نقاب شکسته: «گروه تحت تعیقب به رهبری نایب رییس پیشین ارتش، در صورت پیدا کردن آنها، به ترولها و خون آشامهای پلیس خبر دهید.»
مرد به بیمارستان رفت و با نشان دادن دوبارهی گواهی، وارد اتاق اسکلت پیشگو شد. اسکلت حالا بهبود یافته بود و به بالش خود تکیه داده بود. مرد ماجرا را برای اسکلت شرح داد و پرسید، آیا مشخصاتی که داده بود همان گروهی بوده است که آن شب به اسکلت در قبرستان حمله کردهاند؟
وی افزود، فکر میکند که این حدس، درست میباشد.
ادامه دارد…
استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و منبع، مجاز است.
در این زمینه بخوانید:
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman