تاریخ : شنبه, ۱۴ مهر , ۱۴۰۳ Saturday, 5 October , 2024
3
شرمندگی تا کی دختر؟ بخش هشتم

اولویت زندگی من، خودم هستم

  • کد خبر : 37303
  • 14 بهمن 1402 - 13:00
اولویت زندگی من، خودم هستم
در سلسله‌ مطالب برگرفته از کتاب «شرمندگی تا کی دختر؟» با ریچل هالیس همراه بودیم تا راه‌های غلبه بر موانع برای رسیدن به هدف را دنبال کنیم. در این بخش، ریچل با بیان بخش‌هایی از زندگی خود، به این مطلب می‌پردازد که اولویت هر شخص در زندگی، خود اوست. در ادامه، با ما همراه باشید.

اجازه بدهید ایده‌ی تعاددل میان کار و زندگی را تشریح کنم. این ایده تلویحا بیان می‌کند که این دو مقوله، در تعادل کامل هستند و بر اساس معیار زندگی شما تقسیم می‌شوند. کار و زندگی من به هیچ عنوان و در هیچ سطحی به تعادل نرسید.

کار و زندگی شخصی همواره در نبرد با یکدیگر هستند تا در اولویت اهداف شما قرار بگیرند چراکه هر دوی آنها برای پیروزی مستلزم توجه کامل شما هستند. نمی‌توان گفت این کار اشتباه یا نادرستی نیست. اقتصاد زندگی است دیگر.

گاهی اوقات باید به تکالیف مدرسه‌ی پسرانم رسیدگی کنم و یا نوبت دکتر بگیرم بنابراین مجبورم محل کارم را ترک کنم تا به این امور بپردازم. همین الان هم که پشت میز کارم در خانه نشسته‌ام همه‌ی خانواده‌ام در استخر خوش می‌گذرانند و صدای خنده‌های آنها را می‌شنوم که با همدیگر موزیک پاپ می‌خوانند. آنها کیف و حالشان را می‌کنند و بهترین زندگی را دارند اما من اینجا تنها هستم و دارم کتاب می‌نویسم.

ریچل هالیس و فرزندانش

دنبال کردن رویاهایم که همان نویسندگی برای تشویق خانم‌های دیگر است، ارزش این را دارد که گاهی اوقات از دورهمی استخر دور باشم تا به موفقیت برسم. این ترازو هیچ وقت متعادل نمی‌شود، دایما و بسته به میزان توجهی که به یک موضوع می‌کنیم، بالا و پایین می‌رود.

فکر می‌کنم این عدم تعادل در مورد بیشتر ما صدق می‌کند و هیچ تفاوتی هم نمی‌کند که در چه مقطعی از زندگی باشیم. تنها راهکاری که باعث می‌شود از این بحران بیرون بیاییم این است که با خودمان و زندگی‌مان صادق باشیم و بدانیم که اولویت‌های ما کدامند.

خب همین کار را از خودم شروع می‌کنم.

در اولین روزهایی که هم مسئولیت مادری را بر عهده داشتم و هم کارآفرین بودم، خودم به هیچ وجه در اولویت قرار نداشتم. تمام توانم را به کار می‌گرفتم تا از بقیه مراقبت کنم و حتی یک بار هم به این فکر نمی‌کردم که این سبک زندگی تا چه میزان می‌تواند بر خود من تأثیرگذار باشد. این یک فاجعه بود.

دست کم سالی یک بار سخت مریض می‌شدم. همیشه استرس داشتم. همیشه با وزنم مشکل داشتم. خلاصه همیشه به هم ریخته بودم. ناگهان فردی وارد زندگی‌ام شد و گفت تا حواست به خودت نباشد نمی‌توانی از دیگران به خوبی مراقبت کنی.

الان سلامتی و حال خوب خودم از بزرگترین اولویت‌های زندگی‌م به شمار می‌رود.

خانم‌های عزیز، فکر می‌کنم هدف ما هیچ وقت رسیدن به تعادل نیست بلکه خود هدف، باید در محوریت قرار داشته باشد. محوریت یعنی اینکه تکلیفتان را با خودتان روشن کنید و خودتان را دوست داشته باشید. محوریت یعنی هرچقدر هم که شرایط آشفته باشد، اگر من، خودم را در اولویت قرار دهم و مطمئن باشم که در محور زندگی ایستاده‌ام، در نتیجه همه چیز آرام و آهسته پیش خواهد رفت حتی اگر با سرعت صد مایل بر ساعت بدوم.

مطمئنم بسیاری از خانواده‌ها ناخودآگاه فرزندانشان را در اولویت قرار می‌دهند اما ازدواج من همواره مهمترین رابطه‌ی زندگی‌م خواهد بود. من و همسرم هفته‌ای یک شب قرار دو نفره داریم و سالی یک بار مسافرت طولانی بدون حضور فرزندانمان می‌رویم.

وقتی خانه هستیم، سه پسر کوچک و یک ملکه‌ی کوچک داریم که در رابطه‌ی من و همسرم حضور دارند بنابراین باید فرصتی را برای روابط دو نفره ترتیب دهیم.

ریچل هالیس، همسر و فرزندانش

من و همسرم به جای اینکه ریسک کنیم و زندگی زناشویی خودمان را به سمت یکنواختی و روابط ناسالم سوق دهیم، تصمیم گرفتیم که همدیگر را در اولویت قرار دهیم.

من چهار فرزند دارم بنابراین حتی مواقعی که سر کار نیستم همواره در حال تلاش و تکاپو هستم؛ روتین صبحگاهی، رساندن بچه‌ها به مدرسه، شام، حمام، کتاب و خواباندن آنها. آخر هفته‌ها هم که اتفاق‌های ورزشی، جشن تولد و غیره داریم. اینها همگی تصویر زندگی امروز من در حضور ۴ فرزندم را نشان می‌دهد.

اما اجازه دهید به گذشته برگردم و دو سال اول مدیریت کمچانی خود را برای شما شرح دهم: مثل آدم‌های روانی کار می‌کردم. غالبا صبح‌ها ساعت ۸ در دفتر کارم حاضر می‌شدم یعنی هیچ وقت نمی‌توانستم خودم بچه‌ها را به مدرسه برسانم.

هر شب حول و حوش ساعت هفت به خانه برمی‌گشتم و این یعنی، وعده‌ی شام را از دست داده‌ام. دوره‌ی بسیار آشفته و بی‌نظمی بود اما این حجم از فشار کاری، جزء لاینفک زندگی یک کارآفرین است.

برخی افراد می‌گفتند فرصت‌های ارزشمند در کنار فرزندان بودن را از دست می‌دهم. من هم حرفشان را قبول داشتم اما همان سه پسربچه‌ی کوچک مادری را می‌دیدند که در حال تأسیس یک شرکت از نقطه‌ی صفر است. آنها مادرشان را می‌دیدند که شرکت را به سطحی از گستردگی و پیشرفت رسانده که حتی پدرشان هم آنجا مشغول به کار است.

بنابراین فرزندان من در وهله‌ی نخست، قدرت سخت‌کوشی و تعهد را لمس کرده‌اند و من به خودم افتخار می‌کنم که الگوی سخت‌کوشی برای آنها هستم.

شما هر آنچه که در توانتان هست را در طبق اخلاص گذاشته‌اید. قرار نیست شما همیشه دقیقا همان مادری باشید که آرزویش را داشته‌اید. شما می‌توانید در عین حال که به عزیزانتان رسیدگی می‌کنید، به دنبال اهداف خود نیز باشید. می‌توانید چند چیز را با هم داشته باشید. می‌توانید به این نتیجه‌گیری برسید که هم خواسته‌ها و اهداف خود را در محوریت زندگی قرار دهید و هم عقیده‌ی دیگران را نادیده بگیرید.

به هیچ وجه تسلیم فشارها یا عذاب وجدان‌هایی نشوید که به شما می‌گوید باید این طور و آن طور باشید. به هر حال این شما هستید که تصمیم می‌گیرید چه چیز در مورد شما جواب می‌دهد یا بالعکس.

در بخش بعدی ریچل‌ به بیان «ترس از شکست» خواهد پرداخت.

تهیه، تخلیص و تنظیم: مجله‌ی خبری «صبح من»
لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=37303
  • نویسنده : ریچل هالیس
  • منبع : شرمندگی تا کی دختر؟
  • 1902 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.