«صبح من» با فناوری: وقتی حرف از تجربه بازیهای ویدیویی با سطح دشواری آسان میشود، عده بسیاری سپرشان را بالا میگیرند و میگویند: «سطح دشواری آسان!؟ هرگز!» بعد هم بادی در گلو میاندازند و ضمن صاف کردن آن، ادامه میدهند: «من همه بازیهایم را با درجه دشواری بالاتر از آسان تجربه کردهام…»
دلیل چنین سخنی، باوری کلیشهای در میان گیمرهاست؛ اینکه گیمرهای حرفهای یا باکلاس فقط آنهایی هستند که با درجه دشواری متوسط یا سخت بازی میکنند. در حالی که گاهی به نظر ضرری ندارد اگر به سطح آسان نیز سری بزنیم و ببینیم حال و هوای آنجا چطور است. آخر هدف اصلی بازیهای ویدیویی، کلاس گذاشتن برای دیگران و اینکه نشان بدهیم ما حرفهای هستیم، نیست. هدف اصلی سرگرمی، راهی برای کاهش تنش و دیگر مواردی است که هر کس برای خود معین مینماید.
به گزارش مجله خبری صبح من، حال شاید با خواندن نکات بالا برایتان سوال شده باشد که چرا باید گاهی به دشواری آسان سری بزنیم. در این مطلب قصد داریم به پاسخ همین پرسش بپردازیم. ما ۹ دلیل برای زمانهایی که بهتر است بازی را با دشواری آسان تجربه کنید، آوردهایم.
منتهی توجه بفرمایید که هیچ اجباری در کار نیست و قصد نداریم شیوه حرفهای گیمریتان را به چالش بکشیم! اختیار سطح دشواری کاملا در دستان شما است. تنها کاری که اینجا انجام دادهایم، زمانهای پیشنهادی برای انتخاب دشواری آسان را ذکر کردهایم و خطاب به برخی سبکها و گیمرهای عزیز برای لذت بخش کردن مسیر تجربه بازی متن را نوشتهایم که امیدواریم مفید واقع گردد.
۱- آگاهی از عدم توانایی در یک ژانر یا بازی خاص
در برخی بازیهای ویدیویی هر چه بیشتر در بازی پیش میرویم، دشمنان و باس فایتها سرسختتر میشوند و حتی بعضی اوقات آزادی را برای شخصیت اصلی تنگتر میکنند. از همه بدتر Level Up کردن است و وای از آنهایی که در XP دادن، خسیس بازی در میآورند. از آن به بعد است که یک اصطلاح بسیار ویژه برای وضعیتمان واقعا به دل هر شنوندهای مینشیند: «گیرپاژ!» بله. متاسفانه گیرپاژ میکنیم.
البته روی صحبتم با سولزبازهای قهار نیست؛ آنها به Game Over عادت دارند و اصلا حساسیتی به خرج نخواهند داد. اما بسیاری دیگر هستند که بازی را همین جا رها میکنند، یا آنکه زور میزنند و بالأخره به یک شکل داستان را به پایان میرسانند.
هر دو گروه در اشتباه مرگباری قرار دارند. اگر از همان ابتدا و پیش از شروع بازی، بازیکن با خودش حساب کرده بود که: «خب این ژانر یا بازیِ ایکس هست و امکان دارد داخلش با مشکل مواجه شوم»، دیگر نیازی به رها کردن و زور زدنهای طاقت فرسا نبود.
به شخصه حتی اگر اندکی این احتمال را بدهم، سیب زمینی بودن هوشهای مصنوعی را به طاقت فرسایی در تجربهام ترجیح میدهم. یادآوری میکنم که هدف ما از بازی کاهش تنش و فشار، سرگرمی و غیره است.
۲- گیمر Rushed Style
گیمرهایی که به سایت HowLongToBeat.com همیشه سر میزنند تا زمان مورد نیاز برای اتمام بازیهایشان را بفهمند، با نام Rushed Style آشنایی کامل باید داشته باشند.
برخی بازیکنان همیشه در عجله هستند و ترجیحشان سر هم بندی سریع بازیهاست. نه به سراغ Side Questها میروند، نه Mini-gameها را تجربه مینمایند. همهشان یک راست به کمپین یا ماموریتهای اصلی میچسبند و سعی میکنند در کمترین زمان ممکن، به خط پایان بازی برسند. این توصیف افرادی بود که لقب Rushed Style را از آن خود کردهاند.
حال در صورتی که یک گیمر بخواهد Rushed Style پیش برود، ولی درجه دشواری چالش برانگیزی را برای خودش برگزیند، قطعا نتیجه مطلوب خود را به دست نمیآورد و باختهای متعدد، مانع شیوه عجولانهاش خواهند شد.
به علاوه، گاهی بعضی از منتقدان هم از روش Rushed Style برای پیشروی در بازیها بهره میگیرند که به نظر میرسد علت این کارشان، وجود بازیهای زیاد و بسیار طولانی در بازار نقد و عرصه گیمینگ میباشد. فلذا طبیعی است که منتقدان نیز با روند Rushed Style تجربه خود را پیش ببرند. هر چند در مقالات سایتهای گیمینگی مثل The Gamer، دیدهام که یکی از منتقدان به ستوه آمده بود و دیگر ترجیح میداد با علاقه و سرعت دلخواه، تجربههایش را رقم بزند.
۳- قصد تمرین
در بازیهایی که سطح دشواری از طریق تنظیمات در هر زمانی قابل تغییر دادن باشد، میتوانیم از دشواری آسان برای زمانهای تمرینمان استفاده کنیم.
بدین صورت که به جای باختنها و به چالش کشیده شدنهای اولیه، ابتدا با درجه سختی آسان وارد میدان شویم. آن وقت احتمال باخت بسیار کمتر است و ما هم موفق میشویم که تمام فازها و فنون و تکنیکهای باس فایت را ببینیم. بعد از پیروزی، اگر احساس کردیم درجه سختی آسان برایمان در حکم آب خوردن بود، حالا به سراغ دشواری دلخواه برویم.
این بار با آگاهی به داخل گودی نبرد میپریم و به خاطر اینکه از تکنیکها و حرکات باس فایت خبر داریم، با استراتژی و برنامه بهتری مبارزه را انجام میدهیم. همچنین، چون قبلا در فضای دشواری آسان تمرین داشتهایم، در سطح سخت یا متوسط آمادگی و ذهنیت کاملتری خواهیم داشت و جنگیدن لذت بخشتر خواهد شد.
۴- نداشتن وقت زیاد برای بازی
بالأخره هر طور و به هر شکلی بگذرد، زندگی یک گیمر، زندگی است. منظورم اینست که سرتاسر زندگی فقط و فقط برای تجربه بازیهای ویدیویی اشغال نشده؛ شغل، غذا خوردن، خانواده، رسیدگی به خود، رفت و آمد، مطالعه، تحصیل و غیره، اینها همه از دیگر اجزای زندگی ما هستند.
با در نظر گرفتن مواردی این چنینی، بایستی بدین درک برسیم که زندگی هیاهوی خود را دارد و به همین سبب قطعا برخی گیمرها نمیتوانند ساعتهای زیادی را در روز به تجربه بازیهای ویدیویی بپردازند. به طوری که شاید یک تا دو ساعت در روز برای سرگرمی وقت داشته باشند. حال، با توجه به اینکه درجه سختی متوسط و سخت وقتگیرتر هستند، به این دسته از افراد پیشنهاد میشود که در صورت تمایل، از درجه آسان بهره ببرند (منتهی در صورتی که دشواری متوسط یا سخت برایشان وقتگیر جلوه نماید).
به عنوان مثال، یک بازی با سختی Dark Souls را در نظر بگیرید؛ برخی از باس فایتهای بازی را نمیشود در یک تا دو ساعت مغلوب کرد. نیاز به مهارت، تحمل، صبر و دقت است، مواردی که برای بعضی بازیکنان به دلیل ضیق وقت میسر نمیگردد.
بنابراین، حرکت عقلانیتر و منطقیتر برای افرادی که وقت زیادی ندارند، تجربه بازیها با سطح دشواری آسان است. چرا که سطح سخت و متوسط، بازیکن را با چالشهای گوناگون روبهرو میسازند و احتمال میرود وقت بسیاری از گیمر بگیرند.
۵- بررسی محیط و طراحیها
در مثال قبلی حرف از Dark Souls زدیم؛ پس بد نیست اینجا هم اشارهای به ارواح تاریکش داشته باشیم. اولین بار که با محیط Dark Souls 1 روبهرو شدم، حسابی تحت تاثیر قرار گرفتم و اشتیاق به خصوصی در وجودم حس کردم. اما متاسفانه همان طور که اولین تجربه دارک سولزم بود، اولین تجربه ژانر سولزلایکم هم حساب میشد! بنابراین، اینکه تا میآمدم نگاهی به محیط و طراحیها بیندازم، ناگهان از یک طرف اسکلت به شکلی وحشتناک شمشیر میانداخت و از طرف دیگر، گرازی چشم قرمز به کاراکتر بدبختم وحشیانه هجوم میبرد.
حالا من بودم و You Diedهای مزاحمی که نمیگذاشتند طراحیها را با لذت بررسی کنم و در محیط گشت و گذار دلنشینی را تجربه نمایم.
خوشبختانه دست بردار نبودم. گر چه اوایلش فکر شومِ Uninstall کردن بازی در سرم چرخید؛ لاکن اندیشه چرخ زدن در محیط عجیب و غریب و جذاب Dark Souls 1 جلویم را گرفت. به جای آن از مادهای مناسبی برای آسان کردن فضای بازی استفاده کردم. آن وقت هم گیم پلی برایم در حکم تمرین شد، هم توانستم راحتتر و بدون دردسر در محفلهای Undeadها قدم بزنم و طراحیها را بررسی کنم.
۶- داستان را اولویت خود قرار دادن
اولویت برخی افراد در بازیهای ویدیویی، تجربه داستان است. البته معمولا یک عده بسیار زیادی از گیمرهای روشنفکر به چنین افرادی میگویند: «داستان میخواهی، رد پاهای کتاب و سینما را بگیر… اصلا بازیها از آن اول عمرشان داستان نداشتند… بازی یعنی گیم پلی… اصلا اسمش هم دارد خودش به طور غیر مستقیم جار میزند: “بازی“…!» مشخصاً این عبارات نشان دهنده فراموشیِ یک نکته اساسی است؛ اینکه داستان در ویدیو گیم با داستان در کتاب و سینما و غیره، تفاوتی صد و هشتاد درجهای دارد.
فضای بازی ما را به صورتی فعال، در نقش شخصیت اصلی و محیط قابل اکتشاف داستان قرار میدهد؛ در حالی که فضای کتب و فیلمها صرفاً منفعلانه عمل میکنند و هیچ خبری از اکتشاف و قرار گرفتن در نقش پروتاگونیست نیست. در واقع دیدگاه و اولویت این افراد، نسبت به بازیهای ویدیویی، تجربه تعاملی داستانهاست. یعنی گیم پلی را نیز در نظر دارند، اما بیشترین اولویت را به حس و حال Lore و بخشهای داستانی بازی میبخشند.
با دقت به مواردی که ذکر شد، بهترین سطح دشواری برای چنین افرادی سطح آسان میباشد. در این صورت، تمرکز ویژه روی گیمپلی چالشبرانگیز قرار نمیگیرد و بازیکن میتواند از یک تجربه تعاملی داستانی و بدون سختی لذت ببرد.
۷- باختهای پی در پی و زیاد
وقتی بیش از حد در یک بازی شکست میخوریم، باید درک کنیم که سطح دشواری انتخابیمان مناسب سبک گیمری ما نیست و بهتر است ماجرا را با درجه سختی پایینتر دنبال کنیم.
با این وجود، قبلا که در یکی از نوشتههایم ذکر کردم Resident Evilهای جدید کپکام بعد از باختهای زیاد به بازیکن پیشنهاد تغییر سختی را میدهند، در بخش کامنتها دیدم عدهای این کار را یک توهین به شعور بازیکن خطاب میکردند. به شخصه باور دارم ابداً قصدشان چنین چیزی نیست؛ بلکه میخواهند به جای زجر دادن خودمان سر یک باس فایت و فکرِ ” نه! من حتما باید با همین درجه سختی شکستش بدهم!” تجربهای بدون درد و زحمت از بازیهای جدیدشان بچشیم.
البته من خودم هم به یاد دارم که پیشتر در Resident Evil Village و مرحله مربوط به یک باس فایت از نوع آدمیزادِ اره برقی به دست و کارخانهای چقدر صفحه You Are Dead جلوی چشمانم ظاهر شد و بازی درباره تغییر سطح دشواری پرسید. و از شما چه پنهان؟ لج میکردم و دقیقاً میخواستم با همان درجه سختی بالا دوباره تلاش کنم.
اگر چه سرانجامِ تلاشهایم موفقیت در آن مرحله بود، لاکن وقتی خودِ بازی میگوید: «بگذار سختی را تغییر دهم…» یعنی دارد به زبان بیزبانی میگوید: «عزیزم، من سولزلایک نیستم. شیوه صحیح تجربه من باختهای متعدد و یادآوری You Diedهای میازاکی نیست؛ مرا کپکام ساخته، نه فرام سافتور!» شاید بتوانم بگویم که از آن به بعد به حرفهای کپکام برای تغییر سختی بازی گوش دادم؛ چون متوجه شدم واقعا به اندازه شکست یک باس فایت در دارک سولز از من وقت گرفته و بیخودی گیر مرحلهای بیدر و پیکر افتادهام.
۸- غیر حرفهای بودن (Noob) یا غیر جدی بازی کردن (Casual Gamer)
اگر پیشنهاد انتخاب سطح دشواری آسان برای غیر حرفهایها یا افرادی که غیر جدی بازی میکنند را بگوییم، حرف جدیدی نزدهایم. تمام بازیهای ویدیویی معمولا در هنگام انتخاب درجه سختی همین را گفتهاند، میگویند و خواهند گفت. به دلیل اینکه توسعهدهندگان محترم خبر دارند که بازیهایشان دارای مکانیکها و موارد گوناگونی هستند که احتمالا Noobها و Casual Gamerها از پس آنها بر نمیآیند.
مگر اینکه استثناء خاصی وجود داشته باشد؛ مثلا برخی افرادی که همیشه بازی نمیکنند یا تازه پا به میدان گیمینگ گذاشتهاند، هنگام مبارزه میبینیم با حرفهایها برابری میکنند و حتی شکستشان نیز میدهند. واضح است که اینجا دیگر دلیلی برای انتخاب سطح دشواری آسان وجود ندارد.