«صبح من» با تاریخ: به ندرت زنان در پادشاهی ها و امپراتوری های جهان باستان به قدرت رسیدند. تعداد انگشت شماری از زنانی که در خاورمیانه، آسیا و اروپا به قدرت رسیدند، در زمان هایی که اغلب خشن بود، راه خود را از میان موانع قابل توجهی باز کردند.
این زنان ابتدا قدرت خود را از طریق مردان – پدران، همسران، برادران و پسران – به دست آوردند. اما آنها با ترکیبی از جاه طلبی، هوش، زیرکی سیاسی، سخاوت، فریب و در برخی موارد، میل بی رحم و خونین به قدرت، برای چندین دهه در قدرت ماندند.
به گزارش مجله خبری صبح من، کارا کونی، مصرشناس و باستانشناسی که درباره فرمانروایان زن در دوران باستان در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس تدریس میکند، میگوید: “در هر مورد، بحرانی است که آنها را به تخت سلطنت میرساند. این کمبود مردان است، آنها به عنوان جایگزین یا موقت در آنجا هستند، و معمولاً پایان بدی دارند”.
هنگامی که سلطنت آنها به پایان رسید، گاهی اوقات به طور خشونت آمیزی جان خود را از دست دادند. زندگی و دستاوردهای آنها اغلب توسط حاکمان مرد بعدی که مایل به کسب اعتبار و تقویت هنجارهای مردسالار غالب بودند، از حافظه جمعی پاک می شد.
کلئوپاترا، بودیکا و ملکه سوندوک مدت کوتاهی فرمانروایان زن در دوران باستان بودند، اما میراث قدرتمندی از خود به جا گذاشتند.
در هر مورد، زن کنار گذاشته می شود. در هر مورد، زن میراث ژنتیکی ندارد. و در هر مورد، جاه طلبی او خودخواهانه و خطرناک تلقی می شود. این را کارا کونی، نویسنده کتاب «زنی که می خواست پادشاه باشد: رسیدن هتشپسوت به قدرت در مصر باستان» می گوید. و هزاران سال پس از آن، داستانهای آنها عمدتاً توسط مورخان مرد ثبت میشد. آن روایتها، که گاهی حول محور روشهای خشونتآمیز یا بیبندوبار زنان شکل میگرفت (به کلئوپاترا در مصر یا ملکه جزیبل فنیقی فکر کنید)، به «داستانهای عبرتآموز» تبدیل شدند که «به روان فرهنگی ما نفوذ کردهاند»، به گفته کونی، تصویری کامل از زندگی آنها و دستاورد های آنها مانع از دیدن بسیاری از افراد شده است.
در اینجا پنج فرمانروای زن باستان وجود دارد که بر موانع غلبه کردند تا به شکل دادن تاریخ زمان خود کمک کنند.
۱٫هتشپسوت | مصر باستان
ملکه هتشپسوت، که در دودمان هجدهم مصر به عنوان فرعون حکومت می کرد، به مدت ۲۲ سال در دوران رفاه، صلح و انفجاری از خلاقیت هنری که برای همیشه بر فرهنگ مصر تأثیر می گذاشت، حکومت کرد.
هتشپسوت، دختر ارشد یک فرعون، در حدود ۱۲ سالگی با برادر ناتنی خود توتموس دوم ازدواج کرد و بعداً به عنوان ملکه نایب السلطنه برای پسرخوانده و برادرزاده خود توتموس سوم که در سن دو سالگی به سلطنت رسید، خدمت کرد. پس از هفت سال از دوران نایب السلطنه بودن او، در سال ۱۴۷۸ پیش از میلاد، او سنت را شکست و خود را به عنوان فرعون، همحاکم با پادشاه کودک تاجگذاری کرد.
هتشپسوت برای اینکه توسط جامعه مردسالار مصر پذیرفته شود، جایی که فرمانروایان مدت ها مرد بودند، تصویری مردانه از خود ساخت. او دامن و ریش مصنوعی سلطنتی سنتی میپوشید. او خود را با ماهیچههای بزرگ به تصویر میکشید، به خدایان هدایای سلطنتی میداد یا سر اسیران خارجی را میکوبید.
هتشپسوت، طولانی ترین دوره حکومت یک فرمانروای زن در مصر باستان، اقتصاد شکوفایی را برانگیخت، شبکه های تجاری از دست رفته را بازسازی کرد و صدها پروژه ساختمانی را در مصر علیا و سفلی ساخت. او مراسم مقدس را که معمولاً برای پادشاهان مرد در بسیاری از معابد رزرو شده بود، انجام داد و پایگاه مذهبی و مشروعیت خود را بر تخت سلطنت تضمین کرد.
پس از مرگ او، هم فرمانروای او، فرعون توتمس سوم، نام هتشپسوت را از اسناد عمومی پاک کرد، مجسمه های او را تخریب کرد و تصویر او را از بناهای عمومی حذف کرد. او سلطنت خود را به زمان مرگ پدرش بازگرداند و اعتبار دستاوردهای نامادری خود را به دست آورد.
۲٫وُو زتیان | چین باستان
امپراتور وو زتیان، اولین و تنها امپراتور زن چین، به مدت ۴۰ سال از ۶۶۵ تا ۷۰۵ به عنوان حاکم بالفعل سلسله تانگ خدمت کرد – ۲۵ سال از طریق شوهر و پسرانش و سپس به مدت ۱۵ سال که در یک حرکت بی سابقه، سلسله وو ژو را تأسیس کرد و به عنوان امپراتور به حق خود تبدیل شد. او که به خاطر رهبری با دستان قوی مورد احترام بود، دولتی کارآمدتر و کمتر فاسد را شکل داد، اقتصاد و فرهنگ چین را احیا کرد و با اشراف مخالفت کرد تا طبقه دهقانان را ارتقا دهد. او با فتح سرزمینهای جدید در کره و آسیای مرکزی، چین را گسترش داد و آن را به یکی از قدرتمندترین امپراتوریهای جهان تبدیل کرد.
او ابتدا به عنوان کنیز امپراتور تائوزونگ به دربار امپراتوری آمد، و پس از مرگ وی، با پسر نهم و جانشین وی، امپراتور گائوزونگ ازدواج کرد. او تحصیل کرده، کاریزماتیک و جاه طلب بود، از شوهرش قاطع تر و فعال تر بود و به عنوان قدرت واقعی پشت تاج و تخت شناخته می شد.
او این قدرت را تا حدی از طریق بی رحمی، فریب، دسیسه های فراوان در کاخ، اتهامات جادوگری و خونریزی زیاد به دست آورد. او یک شبکه جاسوسی ایجاد کرد تا به او در کشتن رقبای واقعی، بالقوه یا احتمالی کمک کند. او دشمنان و فرزندانشان را خوار کرد یا تبعید کرد. او اعضای خانواده خود را هدف قرار داد و زمانی که برخی سعی کردند او را از قدرت برکنار کنند، ۱۲ شاخه جانبی خانواده امپراتوری را قتل عام کرد.
زمانی که پسرانش امپراتور شدند، او همچنان به عنوان امپراتریس نایب السلطنه قدرت واقعی را در دست داشت و مانع از دخالت آنها در امور دولتی و سیاسی می شد. در سال ۶۹۰، زمانی که او در دهه ۶۰ زندگی خود بود، پسر کوچکترش، امپراتور رویزونگ را به استعفا مجبور کرد، خود را حاکم مطلق کرد و سلسله دوم ژو را تأسیس کرد که ۱۵ سال به طول انجامید.
او هنر و ادبیات را ترویج کرد، کارزارهایی را برای ارتقای جایگاه زنان و حمایت از حقوق زنان آغاز کرد و بودیسم را بر تائوئیسم گسترش و ثبت کرد. در فوریه ۷۰۵، کودتایی وو زتیان را از قدرت برکنار کرد. او در همان سال درگذشت.
۳٫بودیکا | بریتانیای باستان
ملکه بودیکا از قبیله ایسینی بریتانیا باستان از طریق شورش، خشونت و جنگ به رهبر مردم خود و یک شخصیت افسانه ای و نماد فرهنگی تبدیل شد.
هنگامی که پراسووتاگوس، شوهر بوادیکا، در سال ۶۰ پس از میلاد مسیح درگذشت، امپراتوری روم برای تصرف پادشاهی ایسن وارد عمل شد. در طی این تصرف، رومی ها ملکه را در ملاء عام شلاق زدند و به دو دخترش تجاوز کردند.
دیوید فورلو نویسنده گفت “که رومی ها به اشتباه بر این باور بودند که خشونت باعث تسلیم شدن او می شود”. اثر معکوس داشت. او را فراتر از تصور قوی کرد. به او قدرت داد تا جنگ صلیبی آتش و فولاد را آغاز کند.
بوادیکا، که به عنوان یک جنگجو آموزش دیده بود، ایسن ها و سایر قبایل بریتانیایی را متحد کرد. آنها با هم به سه مرکز اصلی جمعیت روم، از جمله لندنیم (تقریبا لندن امروزی) حمله کردند و یک گروه از لژیون روم را شکست دادند. پیروان او بین ۷۰ تا ۸۰ هزار رومی و بریتانیایی طرفدار روم را کشتند و تا زمانی که ارتش روم دوباره سازماندهی شد و قبایل را در یک نبرد سوم و آخر به طور قطعی شکست داد، به موفقیت در قیام نزدیک شدند.
بوادیکا اندکی پس از آن به دست خود یا بر اثر بیماری درگذشت. قیام کوتاه مدت او در سال ۶۱ پس از میلاد او را ۱۵ قرن بعد در دوران رنسانس انگلستان به یک قهرمان ملی و نماد فرهنگی تبدیل کرد.
۴٫کلئوپاترا | مصر باستان
کلئوپاترا، ملکه پادشاهی بطلمیوسی مصر، به مدت ۲۱ سال در کنار دو برادرش حکومت کرد و آخرین حاکم فعال این پادشاهی قبل از ضمیمه شدن مصر به امپراتوری روم در سال ۳۰ پیش از میلاد بود. کلئوپاترا، آخرین فرد از سلسله مقدونی یونانی که بر مصر حکومت می کرد، به خاطر روابط عاشقانه خود با رهبران رومی، ژولیوس سزار و مارک آنتونی مشهور است که بر سیاست تأثیر گذاشت و ناآرامی های زیادی را در روم برانگیخت. او به دنبال استفاده از روم برای بازپس گیری قلمروهای از دست رفته مصر بود.
کلئوپاترا و برادرش بطلمیوس سیزدهم پس از مرگ پدرشان بطلمیوس دوازدهم در سال ۵۱ پیش از میلاد، به طور مشترک بر مصر حکومت کردند. اما کشمکش بر سر قدرت و جنگ بین آنها، منجر به مداخله دیکتاتور رومی ژولیوس سزار شد که بعداً معشوق کلئوپاترا شد و از او حمایت کرد. پس از کشته شدن بطلمیوس سیزدهم در جنگ، سزار کلئوپاترا و برادر دیگرش بطلمیوس چهاردهم را به عنوان حاکمان مشترک اعلام کرد. آن برادر در همان سالی که سزار در سال ۴۴ پیش از میلاد در رم ترور شد، درگذشت و کلئوپاترا پسر خود و سزار، یعنی سزاریون را به عنوان حاکم مشترک تحت نام بطلمیوس پانزدهم معرفی کرد تا سلسله را ادامه دهد.
کلئوپاترا سپس با مارک آنتونی، افسر نظامی رومی و وارث ظاهری سزار، متحد شد. پس از فتنه های سیاسی و دربار بیشتر، آنها ازدواج کردند، صاحب دوقلو شدند و از یکدیگر امتیازهای سیاسی گرفتند. کلئوپاترا یکی از مبارزات نظامی طولانی مدت مورد نظر آنتونی را تأمین مالی کرد و سپس درخواست کرد که روم بخش هایی از سوریه و لبنان را به مصر بازگرداند. این امر منجر به جنگ تبلیغاتی با اکتاویان، پسرخوانده سزار شد که ادعا می کرد آنتونی سرزمین روم را به یک زن خارجی می دهد. در نهایت، سنای روم علیه کلئوپاترا اعلام جنگ کرد.
نیروهای آنتونی و اکتاویان در نبرد با یکدیگر روبرو شدند. هنگامی که آنتونی خبر دروغ مرگ کلئوپاترا را شنید، بر روی شمشیر خود افتاد. هنگامی که اکتاویان برای دستگیری کلئوپاترا به کاخ اسکندریه رسید، او از بازگشت به رم برای به صف شدن در خیابان ها به عنوان ملکه شکست خورده امتناع کرد. افسانه ها می گویند که او با نیش مار خودکشی کرد، اگرچه برخی مورخان می گویند که او ممکن است سم را از طریق سوزن، پماد یا روش دیگری وارد بدن خود کرده باشد.
۵٫ملکه سوندوک | کره باستان
از آنجایی که پادشاه جینپیونگ از شیلا وارث مرد نداشت، دخترش، پرنسس دوکمان، به جای اینکه تاج و تخت به شوهر خواهرش واگذار شود، درخواست فرصتی برای رقابت برای تاج و تخت کرد. زنان قبلاً در شیلا، یکی از سه پادشاهی شبه جزیره کره، قدرت جزئی داشتند، اما اینکه یک زن قدرت کامل را به دست بگیرد، برای بسیاری همچنان غیرقابل قبول بود. در سال ۶۳۱، دو مقام دولتی که برای جلوگیری از تاجگذاری او برنامه ریزی کرده بودند، به همراه خانواده های خود در بازار به طور علنی اعدام شدند.
در ژانویه ۶۳۲، ملکه سوندوک ۱۵ سال سلطنت خود را به عنوان بیست و هفتمین حکمران شیلا و اولین ملکه حاکم این پادشاهی آغاز کرد. او در زمانی که جنگ های زیادی بین سه پادشاهی در جریان بود، از طریق احیای تفکر، ادبیات و هنر به شکل دادن فرهنگ کره کمک کرد. او که نگران معیشت مردم بود، بازرسان سلطنتی را موظف کرد تا مراقبت از بیوه ها، بیوه مردان، فقرا، یتیمان و سالمندان را بهبود بخشند.
ملکه سوندوک رصدخانه نجومی چومسونگده (برج ماه و ستارگان) را برای کمک به کشاورزان ساخت، برای یک سال مالیات دهقانان را معاف کرد و مالیات طبقه متوسط را کاهش داد و از این طریق حمایت مردمی را به دست آورد که با مخالفت اشرافیت مرد مقابله کرد. سلسله تانگ در چین همسایه در ابتدا از به رسمیت شناختن یک حاکم زن خودداری کرد، اما این موضوع او را ناراحت نکرد. او در حالی که در حال پی ریزی بنیان اتحاد سه پادشاهی کره تحت حکومت شیلا بود، دوباره از آنها کمک خواست. او بودیسم را پذیرفت و ده ها معبد و پاگودا ساخت که برخی از بلندترین سازه ها در شرق آسیا بودند، به امید اینکه اتحاد سه پادشاهی را به واقعیت تبدیل کند.
در سال ۶۴۷، در حالی که ملکه سوندوک در حال سرکوب شورش ۱۰ روزه ای به رهبری یکی از مشاوران دستچینشده خود بود، بیمار شد و درگذشت. دختر عمویش، ملکه جیندئوک، به عنوان حاکم زن بعدی شیلا تاجگذاری کرد.