تاریخ : شنبه, ۴ اسفند , ۱۴۰۳ Saturday, 22 February , 2025
0

رمان کوه‌های سفید ـ بخش چهاردهم

  • کد خبر : 71528
  • 25 بهمن 1403 - 13:00
رمان کوه‌های سفید ـ بخش چهاردهم
ممکن است سه‌پایه‌ها وسیله‌ی رفت و آمد موجوداتی باشند که داخل آنها سفر می‌کنند. ما هرگز داخل سه‌پایه‌ها را ندیده‌ایم و چیزی در این باره نمی‌دانیم.

مجله‌ی خبری «صبح من»: با سر، جواب منفی دادم.

او ادامه داد: «ما هم به طور یقین نمی‌دانیم. درباره‌ی آنها دو جور اظهار نظر می‌کنند. یکی آنکه آنها ماشین‌هایی هستند که در گذشته به دست مردم ساخته شدند و بر ضد همان مردم، شوریدند و آنها را به اختیار خود درآوردند.»

ـ «یعنی در روزگار قدیم؟ در زمان کشتی غول‌پیکر و شهرهای بزرگ؟»

ـ «بله. این داستانی است که باور کردنش برای من مشکل است. برای اینکه نمی‌توانم بفهمم انسان چگونه توانسته به ماشین‌ها هوش بدهد. حرف دیگر این است که سه‌پایه‌ها در این جهان ساخته نشده‌اند بلکه از جهان دیگری آمده‌اند.»

من دوباره گیچ شدم: «جهان دیگر؟»

ـ «آنها در مدرسه درباره‌ی ستارگان به شما چیزی یاد نمی‌دهند، نه؟ شاید این مسأله ما را به حقیقت نزدیک‌تر کند. به شما نگفته‌اند که ستاره‌ها در شب، تمام آن صدها و هزاران ستاره، خورشیدهایی هستند مثل خورشید خودمان؟ و نگفته‌اند که ممکن است بعضی از آنها، ستاره‌هایی داشته باشند که دورشان بچرخند، مثل زمین ما که به گرد خورشید می‌چرخند؟»

متحیر مانده بودم و سرم از این فکر، به دوران افتاده بود. پرسیدم: «یعنی راست است؟»

ـ «کاملا راست است و ممکن است که در ابتدا سه‌پایه‌ها از یکی از آن جهان‌ها آمده باشند. ممکن است سه‌پایه‌ها وسیله‌ی رفت و آمد موجوداتی باشند که داخل آنها سفر می‌کنند. ما هرگز داخل سه‌پایه‌ها را ندیده‌ایم و چیزی در این باره نمی‌دانیم.»

ـ «پس کلاهک چیست؟»

ـ «کلاهک وسیله‌ای است که انسان را رام و مطیع می‌کند.»

در ابتدا این حرف‌ها باورکردنی نبود. در تمام زندگی‌ام مراسم کلاهک‌گذاری برایم مسأله‌ای عادی بود. تمام بزرگ‌ترهایم کلاهک داشتند و به آن راضی بودند. کلاهک، نشانه‌ی بزرگسالی بود. مراسم کلاهک‌گذاری دارای اهمیتی بود و در فکر آدم، با جشن و تعطیلی ارتباط پیدا می‌کرد.

روز کلاهک‌گذاری به جز برای آنها که درد می‌کشیدند و آواره می‌شدند، روزی انتظارکشیدنی بود. فقط تازگی‌ها از وقتی که توانستم ماه‌های باقی مانده را بشمارم، در فکرم تردیدهایی پیدا شده بود. تردیدهای مبهمی که در برابر اطمینان دادن‌های بزرگترها از بین می‌رفت. جک هم تردیدهایی داشت و بعد با کلاهک‌گذاری از بین رفت.

گفتم: «آنها مردم را وادار می‌کنند که به آنچه سه‌پایه‌ها می‌خواهند، فکر کنند، نه؟»

ـ «بله. آنها مغز را کنترل می‌کنند. چطور یا تا چه اندازه، درست نمی‌دانم. همانطور که می‌دانی، فلز به گوشت چسبیده بنابراین نمی‌شود آن را جدا کرد و برداشت. بعضی دستورها را در وقت گذاشتن کلاهک به آدم می‌دهند و دستورهای مخصوصی هم به برخی افراد مشخص داده می‌شود ولی تا آنجا که به اکثریت مردم مربوط می‌شود، ظاهرا به نظر می‌رسد که آنها پس از کلاهک‌گذاری دیگر کاری به مردم ندارند.

ـ «چه بلایی بر سر آواره‌ها می‌آید؟»

ـ «در این باره هم ما فقط حدس‌ می‌زنیم. شاید بعضی از مغزها، ضعیف هستند و زیر فشار، خرد می‌شوند یا برعکس، خیلی قوی هستند و در برابر تسلط آنها، مبارزه می‌کنند که در هم می‌شکنند.»

ادامه دارد…

تایپ و تنظیم: مجله‌ی خبری «صبح من»

بخش پیشین:

💠 کانال «صبح من» در بله 💠 کانال «صبح من» در ایتا 💠 کانال «صبح من» در واتساپ
لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=71528
  • نویسنده : جان کریستوفر
  • 12 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.