مجلهی خبری «صبح من»: در دوشنبههای «صبح من» همراه خواهیم شد با حکایتهایی شیرین از جوامعالحکایات؛ حکایاتی کوتاه پر از نکات و اشارات سرگرمکننده و اخلاقی. محمدبن عوفی با نوشتن این کتاب، نام خدا را در ادبیات کهن ایران، جاودانه کرد. این حکایات توسط ناصر کشاورز، به فارسی روان بازنویسی شده است.
شبی هارونالرشید در خواب دید که همهی دندانهایش از دهانش بیرون میریزد؛ وحشتزده از خواب پرید و مُعبرانی (تعبیرکنندهی خواب) را خبر کرد و خوابش را برای آنان گفت.
یکی از مردان گفت: «زندگانی امیر، دراز باد زیراکه همهی نزدیکان شما میمیرند.»
هارون از جواب، آشفته شد و دستور داد که آن مرد را صد بار، تازیانه بزنند.
مرد دیگری خواب را چنین تعبیر کرد: «این خواب، نشانهی این است که زندگانی و فرمانروایی امیر، طولانی خواهد بود و سالیان سال، ادامه خواهد داشت و بیشتر از عمر نزدیکان خود، فرمانروایی خواهند کرد.»
هارون، از پاسخ این مرد، بسیار خوشش آمد و گفت: «این همان حرفی است که آن مرد گفت. اما این مرد، رعایت ادب کرد و با جملههایی مناسب، خواب را تعبیر کرد.»
و بعد دستور داد که به او صد دینار، پاداش دهند هرچند که هر دو حرف، یک معنی داشت اما آن مرد که نسنجیده حرف زد، چوب بیادبیاش را خورد!
تایپ و تنظیم: مجلهی خبری «صبح من»
بخش پیشین:
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman